برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۰۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۹
  ز کتّان و ز ابریشم و موی و فز قصب کرد پرمایه دیبا و خز  
  بیاموخت شان رشتن و تافتن بتار اندرون پود را بافتن  
  چو شد بافته شستن و دوختن گرفتند ازو یکسر آموختن  
  چو این کرده شد ساز دیگر نهاد زمانه بدو شاد و او نیز شاد  
  ز هر پیشه‌ور انجمن گرد کرد بدین اندرون نیز پنجاه خورد  
  گروهی که کاتوزیان خوانیش برسم پرستندگان دانیش  
  جدا کردشان از میان گروه پرستنده را جایگه کرد کوه  
  بدان تا پرستش بود کارشان نوان پیشِ روشن جهاندارشان  
  صفی بر دگر دست بنشاندند همی نام نیساریان خواندند  
  کجا شیر مردان جنگ آورند فروزندهٔ لشکر و کشورند  
  کز ایشان بود تخت شاهی بجای وز ایشان بود نامِ مردی بپای  
  نسودی سه دیگر کُره را شناس کجا نیست بر کس ازیشان سپاس  
  بکارند و ورزند و خود بدروند بگاهِ خورش سرزنش نشنوند  
  ز فرمان سر آزاده خود ژنده‌پوش ز آواز بیغاره آسوده گوش  
  بر آسوده از داور و گفت و گوی تن آباد و آباد گیتی بدوی  
  چه گفت آن سخن‌گوی آزاد مرد که آزاده را کاهلی بنده کرد  
  چهارم که خوانند اهنوخوشی همان دست ورزانِ با سرکشی  
  کجا کارِشان همکنان پیشه بود روان شان همیشه پر اندیشه بود  
  بدین اندرون سال پنجاه نیز بخورد و به بخشید بسیار چیز  
  ازین هر یکی را یکی پایگاه سزاوار بگزید و بنمود راه  
  که تا هر کس اندازهٔ خویش را به بیند بداند کم و بیش را  
  بفرمود دیوانِ ناپاک را بآب اندر آمیختن خاک را  
  هر انچه از گِل آمد چو بشناختند سبک خشت را کالبد ساختند  
  بسنگ و به گچ دیو دیوار کرد نخست از برش هندسی کار کرد  
  چو گرمابه و کاخهای بلند چو ایوان که باشد پناه از گزند  
  ز خارا گهر جست یکروزگار همی کرد زو روشنی خواستار  
  بچنگ آمدش چند گونه گهر چو یاقوت و بیجاده و سیم و زر