برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۳۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۵۱
  کجا از پس پرده پوشیده روی سه پاکیزه داری تو ای نامجوی  
  مرآن هر سه را نو ز ناکرده نام چو بشنیدم این شد دل شادکام  
  که ما نیز نام سه فرّخ نژاد چو اندر خور آید نکردیم یاد  
  کنون این گرامی دو گونه گهر برآمیخت باید ابا یک دگر  
  سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی سزا را سزاکار بی‌گفت‌وگوی  
  فریدون پیامم بدین گونه داد تو پاسخ گذار آنچه آیدت یاد  
  پیامش چو بشنید شاه یمن به‌پژمرد چون زاب کنده سمن  
  بدل گفت اگر پیشِ بالین من نه‌بیند سه ماه این جهان‌بینِ من  
  مرا روز روشن بود تیره شب نباید گشادن بپاسخ دو لَب  
  گشاده بر ایشان بود رازِ من بهر نیک و بد بوده انباز من  
  شتابی بپاسخ نباید کنون مرا چند رازست با رهنمون  
  بیامد درِ بار دادن به‌بست بانبوه اندیشگان در نشست  
  فرستاده را جایگاهی گزید پس آنگه بکار اندرون بنگرید  
  فراوان کس از دشت نیزه‌وران بر خویش خواند آن نبرده سران  
  نهفته برون آورید از نهفت همه رازها پیشِ ایشان بگفت  
  که ما را ز گیتی ز پیوند خویش سه شمع است روشن بدیدار پیش  
  فریدون فرستاد زی من پیام بگسترد پیشم یکی خوب دام  
  همی کرد خواهد ز چشمم جدا یکی رای خواهم زدن با شما  
  فرستاده گوید چنین گفت شاه که ما را سه شاه است با تاج و گاه  
  گراینده هر سه به پیوندِ من بسه روی پوشیده فرزند من  
  اگر گویم آری و دل زان تهی دروغ ایچ نندر خورد با شهی  
  وگر آرزوها سپارم بدوی شود دل پر آتش پر از آب روی  
  وگر سر بپیچم ز گفتارِ اوی هراسان شود دل ز آزارِ اوی  
  کسی کو بود شهریارِ زمین نه بازیست با او سگالید کین  
  شنید این سخن مردمِ راه‌جوی که ضحاک را زو چه آمد بروی  
  ازین در سخن هر چه‌تان هست یاد سراسر بمن بر بباید گشاد  
  جهان آزموده دلاور سران گشادند یک یک بپاسخ زبان  
  که ما همگنان آن نه بینیم رای که هر باد را تو بجنبی ز جای