برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۴۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۵۴
  بدین گفتنی‌های من بگروید هم این رازهای مرا بشنوید  
  که فرهنگ‌تان هست و ارج هنر بدانید این را همه در بدر  
  گرانمایه و پاک هر سه گهر همه دل نهاده بگفت پدر  
  ز پیش فریدون برون آمدند پر از دانش و پرفسون آمدند  
  بجز رای و دانش چه اندر خورد پسر را که چونان پدر پرورد  
  سوی خانه رفتند هر سه چو باد شب آمد بخفتند پیروز و شاد  

رفتن پسران فریدون پیش شاه یمن

  چو خورشید زد عکس بر آسمان پراگند بر لاجورد ارغوان  
  برفتند و هر سه بیاراستند ابا خویشتن موبدان خواستند  
  کشیدند با لشکری چون سپهر همه نامدارانِ خورشیدچهر  
  چو از آمدن‌شان شد آگاه سرو بیاراست لشکر چو پرّ تذرو  
  فرستادشان لشکری گشن پیش چه بیگانه فرزانگان و چه خویش  
  شدند این سه پرمایه اندر یمن برون آمدند از یمن مرد و زن  
  همی گوهر و زعفران ریختند همی مشک با می برآمیختند  
  همه یال اسپان پر از مشک و می پراگنده دینار در زیر پی  
  یکی کاخ آراسته چون بهشت همه از زر و سیم افکنده خشت  
  بدیبای رومی بیاراسته چه مایه بدون اندرون خواسته  
  فرود اورید اندران کاخ‌شان چو شب روز شد کرد گستاخ‌شان  
  سه دختر چنان چون فریدون بگفت سپهبد برون آورید از نهفت  
  بدیدار هر سه چو تابنده ماه نشایست کردن بدیشان نگاه  
  نشستند هر سه بران هم نشان که گفتش فریدون بگردن‌کشان  
  ازین سه گرانمایه پرسید مِه کزین سه ستاره کدام است کِه  
  میانه کدام است و مهتر کدام بباید برین گونه‌تان برد نام  
  بگفتند زان گونه کاموختند سبک چشم نیرنگ بر دوختند  
  شگفتی فرو ماند سرو یمن همیدون دلیرانِ آن انجمن  
  بدانست شاهِ گرانمایه زود کز آمیختن رنگ نامدش سود