این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۶۵
ترا ای پسر گر چنین است رای | بر آرای کار و بپرداز جای | |||||
پرستنده چند از میانِ سپاه | بفرمای کایند با تو براه | |||||
ز دردِ دل اکنون یکی نامه من | نویسم فرستم بدان انجمن | |||||
مگر باز بینم ترا تن درست | که روشن روانم بدیدار تست |
رفتن ایرج با نامه فریدون نزد سلم و تور
یکی نامه بنوشت شاهِ زمین | بخاور خدای و بسالار چین | |||||
چنین گفت کاین نامهٔ پندمند | بنزد دو خورشید گشته بلند | |||||
دو سنگی دو جنگی دو شاهِ زمین | میان کیان چون درخشان نگین | |||||
از آنکس که هر گونه دید او جهان | شده آشکارا برو بز نهان | |||||
گرایندهٔ تیغ و گرز گران | فروزندهٔ نامدار افسران | |||||
نمایندهٔ شب بروز سپید | گشایندهٔ گنج بیش از امید | |||||
کنون رنجها گشته آسان بروی | برو خلق گیتی در آورده روی | |||||
نخواهم همی خویشتن را کلاه | نه آگنده گنج و نه تخت و سپاه | |||||
سه فرزند را خواهم آرام و ناز | ازان پس که دیدیم رنج دراز | |||||
برادر کزو بود دلتان بدرد | وگر چه نزد بر کسی بادِ سرد | |||||
دوان آمد از بهر آزارتان | همان آرزومندِ دیدارتان | |||||
بیفگند شاهی شما را گزید | چنان کز ره نامداران سزید | |||||
ز تخت اندر آمد بزین برنشست | برفت و میان بندگی را بهبست | |||||
بدان کو بسال از شما کهتر است | به مهر و نوازندگی در خور است | |||||
گرامیش دارید و توشه خورید | چو پرورده شد تن روان پرورید | |||||
چو از بودنش بگذرد روز چند | فرستید نزد منش ارجمند | |||||
نهادند بر نامه بر مهر شاه | بایوان بر ایرج گزین کرد راه | |||||
بشد با تنی چند برنا و پیر | چنان چون بود راه را ناگریز | |||||
چو تنگ اندر آمد بنزدیکِ شان | نبود آگه از رای تاریک شان | |||||
پذیره شدندش بآئین خویش | سپه سربسر باز بردند پیش | |||||
چو دیدند روی برادر بمهر | یکی تازهتر برگشادند چهر |