برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۵۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۷۲
  کلید در گنج آراسته بگنجور او داد با خواسته  
  همه پهلوانان لشکرش را همه نامداران کشورش را  
  بفرمود تا پیش او آمدند همه با دلی کینه‌جو آمدند  
  بشاهی برو آفرین خواندند زبرجد بتاجش برافشاندند  
  به جشنی نوآئین و روز بزرگ شده در جهان میش انباز گرگ  
  سپهدار چون قارن کاوکان سپه کش چو شیروی و چون آوکان  
  چو گرشاسب گردنکش تیغ زن چو سام نریمان یل انجم  
  قباد و چو کشواد زرّین کلاه بسی نامداران گیتی پناه  
  چو شد ساخته کار لشکر همه برآمد سر شهریار از رمه  
  بسلم و بتور آمد این آگهی که شد روش آن تاج شاهنشهی  
  دل هر دو بیداد شد پر نهیب که اختر همیرفت سوی نشیب  
  نشستند هر دو پر اندیشگان شده تیره روز جفا پیشکان  
  یکایک بدان رایشان شد درست کزان روی شان چار بایست جست  
  که سوی فریدون فرستند کس پیوزش کجا چاره این بود و بس  
  بجستند ازان انجمن هر دو آن یکی پاک دل مرد چیره زبان  
  بدان مرد باهوش و با رای و شرم بگفتند با لا به بسیار گرم  
  چو دیدنده ول نشیب از فراز در گنج خاور کشادند باز  
  ز گنج و گهر تاج زر خواستند همه پشت پیلان بیاراستند  
  بگردون ما بر چه مشک و عبیر چه دینار و دببا و خزّ و حریر  
  ابا پیل گردنکش و رنگ و بوی ز خاور بایران نهادند روی  
  هر آنکس که بُد بر در شهریار یکایک فرستادشان یادگار  
  چو پردخته شد شان دل از خواسته فرستاده آمد بر آراسته  

پیغام سلم و تور نزد فریدون

  چو دادند نزد فریدون پیام نخست از جهاندار بردند نام  
  که جاوید باد آفریدون گرد که فرّ کئی ایزد او را سپرد