این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۹۳
ابا گنج و پیلان و با خواسته | پذیره شدن زا بیاراسته | |||||
چو آمد بنزدیک شاه و سپاه | فریدون پیاده بیامد براه | |||||
همه گیل مردم چو شیر یله | ابا طوق زرین و مشکین کله | |||||
پس پشت شاه اندر ایرانیان | دلیران و هر یک چو شیر ژیان | |||||
به پیش سپاه اندرون پیل و شیر | پس ژنده پیلان یلانِ دلیر | |||||
درفش فریدون چو آمد پدید | سپاه منوچهر صف بر کشید | |||||
پیاده شد از اهپ سالار نو | درختی نو آئین پر از بار نو | |||||
زمین را ببوسید و کرد افرین | بران تاج و تخت و کلاه و نگین | |||||
فریدونش فرمود تا بر نشست | ببوسید و بستر درویش بدست | |||||
بیامد بگاه و فرستاد کس | برِ سام نیرم که زود آی بس | |||||
بسام این چنین گفت شاه کهن | که ای نامور مهتر انجمن | |||||
بسر شد مرا روز و چندین گذشت | سپهر از بر چرخ گردان بگشت | |||||
کنون چنبری گشت سرو سهی | نماند بکس روزگارِ بهی | |||||
درختی که سر بر کشد ز انجمن | مر او را رسد تاج و تخت کهن | |||||
سپردم بگفت این نبیره ترا | که من رفتنی گشتهام زین سرا | |||||
تو او را بهرکار شو یار ور | چنان کن که از تو نماید هنر | |||||
گرفتش سبک دست شاه جهان | بدادش بدست جهان پهلوان | |||||
پس انگه سوی آسمان کرد روی | که ای دادگر داور راست گوی | |||||
تو گفتی که من دادگر داورم | بسختی ستم دیده را یاورم | |||||
همم داد دادی و هم یاوری | همم تاج دادی هم انگشتری | |||||
همه کام دل دادیم ای خدای | مرا بر کنون سوی دیگر سرای | |||||
ازین بیشتر اندرین جای تنگ | نخواهم که دارد روانم درنگ | |||||
سپهدار شیروی باخواسته | بدرګاه شاه آمد آراسته | |||||
به بخشید آن خواسته بر سپاه | چو ده روز بُد مانده از مهر ماه | |||||
بفرمود پس تا منوچهر شاه | نشست از بر تخت زر با کلاه | |||||
بدست خودش تاج بر سر نهاد | بسی پند و اندرزها کرد یاد |