برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۸۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۹۶
  همه نزد من سر بسر کافرند وز اهریمن بدکنش بدترند  
  هران بد کنش کو نه بر دین بود ز یزدان و از منش نفرین بود  
  وزان پس بشمشیر یازیم دست کنم سربسر گشو را ز کینه پست  
  چو بر گفت زین گونه شاه جهان بنزد بزرگان روشن روان  
  همه پهلوانان روی زمین برو یکسره خواندند آفرین  
  که فرخ نیای تو این دید راه ترا داد آئین تخت و کلاه  
  ترا باد جاوید تخت روان همان تاج و هم فرهٔ موبدان  
  ترا باد جاوید تخت و کلاه که شایسته تاجی و زیبای گاه  
  دل ما یکایک بفرمان تست همان جان ما زیر پیمان تست  
  جهان پهلوان سام بر پای خاست چنین گفت کای داور داد راست  
  ز شاهان مرا دیده بر دیدنست ز تو داد و از من پسندیدنست  
  پدر بر پدر شاه ایران توئی گزین سواران و شیران توئی  
  تن و جانت یزدان نگهدار باد دلت شادمان بخت بیدار باد  
  تو از باستان یادگار منی به تخت کئی زینهار منی  
  برزم اندرون شیر پایندهٔ ببزم اندرون شید تابندهٔ  
  زمین و زمان خاکپای تو باد همان تخت پیروزه جای تو باد  
  تو شستی بشمشیر روی زمین بآرام بنشین و رامش گزین  
  ازین پس همه نوبت ماست رزم ترا جای تخت است و بگماز و بزم  
  نیاکانِ من پهلوانان بدند پناه بزرگان و شاهان بدند  
  ز گرشاسپ تا نیرم نامدار سپهدار بودند و خنجر گذار  
  شوم گرد گیتی برایم یکی ز دشمن به بند آورم اندکی  
  مرا پهلوانی نیای تو داد دلم را خرد مهر رای تو داد  
  چنان چون بود بندگی شاه را کمر بسته‌ام جنک بدخواه را  
  برو کرد نیز آفرین شهریار بسی دادش از هدیهٔ شاهوار  
  پس از پیش تختش گرازید سام پسش پهلوانان نهادند کام  
  خرامید و شد سوی آرامگاه همی گشت گیتی بر آئین و راه