برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۸۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۹۷

گفتار اندر زادن زال زر و افگندن سام او را بر کوه البرز

  کنون پر شگفتی یکی داستان به پیوندم از گفتهٔ باستان  
  که کن که مر سام را روزگار چه بازی نمود ای پسر گوشدار  
  نبود ایچ فرزند مر سام را دلش بود جویا دل آرام را  
  نگاری بد اندر شبستان اوی ز گلبرگ رخ داشت وز مشک موی  
  ازان ماهش امید فرزند بود که خورشید چهره برومند بود  
  ز سام نریمان هم او بار داشت ز بار گران تنش آزار داشت  
  ز مادر جدا شد دران چند روز نگاری چو خورشید گیتی فروز  
  بچهره نکو بود بر سان شید ولیکن همه موی بودش سپید  
  پسر چون ز مادر بدینگونه زاد نکردند یک هفته بر سام یاد  
  شبستان آن نامور پهلوان همه پیش آن خُرد کودک نوان  
  کسی سام یل را نیارست گفت که فرزند پیر آمد از پاک جفت  
  یکی دایه بودش بکردار شیر بر پهلوانان اندر آمد دلیر  
  مر او را بفرزند بر مژده داد زبان برکشاد آفرین کرد یاد  
  که بر سام یل روز فرخنده باد دل بدسگالان او کنده باد  
  بداد انچه ز ایزد همی خواستی همی جان بدین خواهش آراستی  
  ترا در پس پرده ای نامجوی یکی پاک پور آمد از ماه روی  
  پکی پهلوان بچهٔ شیر دل نماید بدین کودکی چیر دل  
  تنش همچو سیم و برخ چون بهشت برو بر نه بینی یک اندام زشت  
  ز آهو همان کش سپید است موی چنین بود بخش تو ای نامجوی  
  بدین بخششت کرد باید پسند مکن جانت نسپاس و دل را نژند  
  فرود آمد از تخت سام سوار بپرده درآمد سوی نوبهار  
  یکی پیر سر پور پر مایه دید که چون او ندید و نه از کس شیند  
  همه موی اندام او همچو برف ولیکن برخ سرخ بود و شگرف  
  چو فرزند را دید موی سپید به بود از جهان یکسره ناامید  
  بترسید سخت از پی سرزنش شد از راه دانش بدیگر منش