برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۱۸۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۰۲
  بدین نام چون باز گردی بجای بگو تات خواند یل رهنمای  
  پدر سام پل پهلوان جهان سرافرازتر کس میان مهان  
  بدین کوه فرزند جوی آمدست ترا نزد او آبروی آمدست  
  روا باشد اکنون که بردارمت بی آزار نزدیک او آرمت  
  جوان چون ز سیمرغ بشنید این پر از آب چشم و دل اندوهگین  
  بر آواز سیمرغ گفتی سخن فراوان خرد بود و دانش کهن  
  اگر چند مردم ندیده بَد اوی ز سیمرغ آموخته گفت و گوی  
  زبان و خرد بود و رای درست بتن نیز یاری ز یزدان بجست  
  بسیمرغ بنگر که دستان چه گفت گه سیر آمدستی همانا ز جفت  
  نشیم تو فرخنده گاه منست دو پرّ تو فرّ کلاه منست  
  سپاس از تو دارم پس از کردگار که آسان شدم از تو دشوار کار  
  چنین داد پاسخ که گر تاج و گاه به بینی و رسم کیانی کلاه  
  مگر کین نشیمت نیاید بکار یکی آزمایش کن از روزکار  
  نه از دشمنی دور دارم ترا سوی بادشاهی گذارم ترا  
  ترا بودن ایدر مرا درخورست ولیکن ترا آن ازین بهتر است  
  ابا خویشتن بر یکی پرّ من همیشه همی باش با فرّ من  
  گرت هیچ سختی بروی آورند ز نیک و ز بد گفت و گوی آورند  
  بر آتش بر افگن یکی پرّ من که بینی هم اندر زمان فرّ من  
  که در زیر پرّت بپرورده‌ام ابا بچگانت بر آورده‌ام  
  همانگه بیایم چو ابر سیاه بی آزارت آرم بدین جایگاه  
  فرامش مکن مهر دایه ز دل که باشد مرا مهر تو دل گسل  
  دلش کرد پدرام و برداشتش گرازان بابر اندر افراشتش  
  ز پروازش آورد نزد پدر رسیده بزیر پرش موی سر  
  تنش پیلوار و رخش چون بهار پدر چون بدیدش بنالید زار  
  فرو برد سر پیش سیمرغ زود نیایش همی بافرین بر فزود  
  که ای شاه مرغان ترا دادگر بدان داد نیرو و فر و هنر  
  که بیچارگان را همی یاوری به نیکی بهر داوران داوری  
  ز تو بدسگالان همیشه نژند بمان همچنین جاودان زورمند