برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۲۰۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۲۲
  سپهبد چنین گفت با ماه روی که ای سرو سیمین بر و مشک بوی  
  منوچهرن چون بشنود داستان نباشد بدین کار همداستان  
  همان سام نیرم برارد خروش کف اندازد و بر من آید بجوش  
  ولیکن سرمایه جان است و تن همان خوار گیرم بپوشم کفن  
  پذیرفتم از دادگر داورم که هرگز ز پیمان تو نگذرم  
  شوم پیش یزدان ستایش کنم چو یزدان پرستان نیایش کنم  
  مگر کو دل سام و شاه زمین بشوید ز پیکار و از خشم و کین  
  جهان آفرین بشنود گفت من مگر کاشکارا شوی جفت من  
  بدو گفت رودابه من همچنین پذیرفتم از داور کیش و دین  
  جهان آفرین بر زبانم گوا که بر من نباشد کسی بادشا  
  جز از پهلوان جهان زان زر که با تخت و تاج است و با نام و فر  
  همی مهرشان هر زمان پیش بود خرد دور بد آرزو پیش بود  
  چنین تا سپیده بر آمد ز جای تبیره برآمد ز پرده سرای  
  پس آن ماه را زال پدرود کرد تن خویش تا رو برش پود کرد  
  مرمژه کردند هر دو پر آب زبان بر کشادند بر آفتاب  
  که ای فرّ گیتی یکی لخت نیز نبایست آمد چنین در ستیز  
  مگر کاین دو مهر آزمای نژند گسستند از دل بدیدار بند  
  ز بالا کمند اندر افگند زال فرود آمد از کاخ فرخ همال  
  چو خورشید تابان بر آمد ز کوه برفتند گردان همه همگروه  
  بدیدند مر پهلوان را پگاه وزان جایگه بر گرفتند را  
  سپهبد فرستاد خواننده را که خواند بزرگان داننده را  

رای زدن زال با موبدان در کار رودابه

  چو دستور فرزانه با موبدان سرافراز گردان و فرخ ردان  
  بشادی بر پهلوان آمدند خردمند و روشن روان آمدند  
  زبان تیز بکشاد دستان سام لبی پر ز خنده دلی شاد کام  
  نخست آفرین بر جهان‌دار کرد دل موبد از خواب بیدار کرده