برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۳۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۴

نظم

  ✽ چو سایه تهی گشت از خواسته ✽ ✽ شده بدر عیشش زغم کاسته ✽  
  ✽ گرش قرص خور بی حجاب آمدی ✽ ✽ چو دیده دهانش برآب آمدی ✽  

خواست تا بحکم السلطان ظل الله یووی الیه کل مظلوم و ملهوف لغت صدور خود را دران حضرت انها کند

بیت

  ✽ که سلطان چو آن قصه اصغا کند ✽ ✽ مگر درد فقرش مداوا کند ✽  

بحوالی درگاه و اطراف بارگاه متردد شد شخصی را دید چون پیکر ماه نورانی متزمل در پلاس سیاه ظُلمانی که امام سلطان بُود نیکو سیرت پاک سریرت مبارک نفس میمون حدیث شمهٔ از پریشانی حال و تفرقهٔ تشویش مآل خود برو عرض کرد

نظم

  ✽ جفاهای چرخ ستمگار گفت ✽ ✽ غم و دوری از مسکن و یار گفت ✽  
  ✽ حدیث غریبی و فقر و نیاز ✽ ✽ یکایک بنزدیک او گفت باز ✽  

امّا نیک نام چنانکه عادت کرامت او بود متعهد گشته تقبل نمود که گاهی احوال او به بندگی حضرت جهان پناه معرض گرداند که روزگار باز رقم اقبال بر صفحهٔ طالع اژون او نگارد چون خور فیروز خورشید شرح احوال به بیان فصیح عبارات ملیح عرضه داشت کرد تا بوسیلهٔ امام معروض گرداند روی بدرگاه سلطان با داد نهاد چون بدرگاه رسید شعرا را دید