برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۶۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۴۸

راحله مسفر نداشت ردا بردوش عصا بدست پیاده روی براه بنهاد و بسیاری از بزرگان و معتقدان و دوستان خواستند که از عقب فردوسی بروند و حق سابقت بجا آوارند و اسباب سفر مرتب گردانند اما از غضب بادشاهی و تحریک وزیر خائف بودند و لیکن ایاز از عقب فردوسی چنانچه شایسته مروت و مردمی او بود اسباب سفر و مرکب از پی او فرستاد چنانکه هیچ کس بران اطلاع نیافت القصه احوال فردوسی و بی التفاتی بادشاه و ظلم و زبر حاسد در اطراف اشتهار یافت و هرکس که اهل انصاف بود ازان ملالت داشت و چون خبر این قصه بقهستان رسید ناصر لک که والی آن محل بود با فردوسی محبتی تمام داشت و دران حین که فردوسی در ولایت قهستان رسید کسی بعرض ناصر لک رسانید پس جماعتی از محرمان خاص فرستاد و فردوسی را به اعزاز تمام بقهستان آوردند و استقبال نمود و اکرام بسیار کرد فردوسی در خاطر داشت که در باب شرح حال خود و ظلم سلطان و حسد وزیر نسخهٔ که در روی روزگار بماند بسازد اکثر آن سراسر مذمت باشد چون ناصر لک از دولتخواهان سلطان بود فردوسی را گفت که بدگوی طور اهل کمال نیست خصوصا بادشاهان را و ازین گونه انچه موجب تسکین خاطر او بود قولا و فعلا بجای آورد و صد هزار درم بداد و التماس کرد که هیچ سخن در شکایت