برگه:Shahname-Turner Macan-01.pdf/۹۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۶
  همانا که باشد مرا دست گیر خداوندِ تاج و لوا و سریر  
  خداوندِ جوی و می و انگبین همان چشمهٔ شیر و مای معین  
  اگر چشم داری بدیگر سرای به نزد نبی و وصی گیر جای  
  گرت زین بد آید گناه منست چنین است آئین و راه منست  
  دلت گر به راه خطا مائل است ترا دشمن اندر جهان خرد دل است  
  نباشد جز از بی پدر دشمنش که یزدان بآتش بسوزد تنش  
  نگر تا نداری ببازی جهان نه برگردی از نیک پی همرهان  
  همان نیکیت باید آغاز کرد چو با نیک نامان بوی درنبرد  
  نکوئی بهرجا چو آید بکار نکوئی گزین وز بدی شرم دار  
  از این در سخن چند رانم همی همانا کرانش ندانم همی  

گفتار اندر فراهم آوردن شاه‌نامه

  سخن هر چه گویم همه گفته‌اند بر باغ دانش همه رُفته‌اند  
  اگر بر درخت برومند جای نیابم که از بر شدن نیست رای  
  کسی کو شود زیر نخل بلند همان سایه زو باز دارد گزند  
  توانم مگر پایگه ساختن برِ شاخ آن سروِ سایه فگن  
  کزین نامور نامهٔ شهریار بگیتی بمانم یکی یادگار  
  تو این را دروغ و فسانه مدان بیکسان روش در زمانه مدان  
  ازو هر چه اندر خورد با خرد وگر بر ره رمز و معنی برد  
  یکی نامه بود از گهِ باستان فراوان بدو اندرون داستان  
  پراکنده در دست هر موبدی ازو بهرهٔ برده هر بخردی  
  یکی پهلوان بود دهقان نژاد دلیر و بزرگ و خردمند و راد  
  پژوهندهٔ روزگار نخست گذشته سخنها همه باز جست  
  ز هر کشوری موبدی سال‌خورد بیاورد کاین نامه را یاد کرد  
  بپرسیدشان از نژادِ کیان وزان نامداران فرخ گوان  
  که گیتی باغاز چون داشتند که ایدون بما خوار بگذاشتند  
  چه‌گونه سرامد به نیک اختری برایشان همه روز کُند آوری