برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۱۳۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  نهادند دینار و گوهرش پیش بپرسید رودابه از کم و بیش  
  که چون بود تان کار با پور سام بدیدن بهست ار به آواز و نام  
  پری چهره هر پنج بشتافتند چو با ماه جای سخن یافتند  ۶۰۵
  که زال آن سوار جهان سربسر نباشد چنو کس به آئین و فر  
  که مردیست بر سان سرو سهی همش زیب و هم فرّ شاهنهشی  
  همش رنگ و بوی و همش قد و شاخ سواری میان لاغر و بر فراخ  
  دو چشمش چو دو نرگس آبگون لبانش چو بسَد رخانش چو خون  
  کف و ساعدش چون گف شیر نرّ هشیوار و موبد دل و شاه فرّ  ۶۱۰
  سراسر سپیدست مویش بسر از آهو همینست و اینست فر  
  رخ و جعد آن پهلوان جهان چو سیمین زره بر گل ارغوان  
  که گوئی همی آنچنان بایدی وگر نیستی مهر نفزایدی  
  بدیدار تو داده‌ایمش نوید گه بازگشتن دلش پر امید  
  کنون چارهٔ کار مهمان بساز بفرمای تو با چه گردیم باز  
  چنین گفت با بندگان سرو بن که دیگر شدستی برای و سخن  
  همان زال کو مرغ پرورده بود چنان پیر سر بود و پژمرده بود  
  برخ شد کنون چون گل ارغوان سهی قد و زیبا رخ و پهلوان  
  رخ من به پیشش بیآراستید بگفتید و از پس بها خواستید  
  همیگفت و یک لب پر از خنده داشت رخان همچو گلنار آگنده داشت  ۶۲۰
  چنین گفت پس بانوی بانوان پرستندهٔ را کز ایدر دوان  
  بمژده شبانگه سوی او شوید بگوئید و گفتار او بشنوید  
  که کامت بیآمد بیآرای کار بیآ تا ببینی مهی پر نگار  
  پرستنده با بانوی ماهروی چنین گفت کاکنون ره چاره جوی  
  که یزدان هر آن چت هوا بود داد سرنجام این کار فرخنده باد  ۶۲۵
  همی کار سازید رودابه زود نهانی ز خویشان او هر که بود  
  یکی خانه بودش چو خرّم بهار ز چهر بزرگان برو بر نگار  
۱۳۲