این برگ همسنجی شدهاست.
زبان تیز بکشاد دستان سام | لبی پر ز خنده دلی پر ز کام | |||||
نخست آفرین بر جهاندار کرد | دل موبد از خواب بیدار کرد | |||||
چنین گفت که از داور پاک و داد | دل ما پر از ترس و امّید باد | ۷۰۰ | ||||
خداوند گردنده خورشید و ماه | روانرا بنیکی نماینده راه | |||||
ستودن مر او را چنان چون توان | شب و روز بودن به پیشش نوان | |||||
بدویست گیهان خرّم بپای | همو دادگستر بهر دو سرای | |||||
بهار آرد و تیر ماه و خزان | بر آرد پر از میوه دار رزان | |||||
جوان داردش گاه با رنگ و بوی | گهش پیر دارد دژم کرده روی | ۷۰۵ | ||||
ز فرمان و رایش کسی نگذرد | پی مور بی او زمین نسپرد | |||||
جهانرا فزایش ز جفت آفرید | که از یک فزونی نیآید پدید | |||||
یکی نیست جز داور کردگار | که او را نه انباز و نه جفت و یار | |||||
هر آنچه آفریدست بجفت آفرید | گشاده ز راز نهفت آفرید | |||||
ز چرخ بلند اندر آز این سخن | سراسر همین است گیتی ز بن | ۷۱۰ | ||||
زمانه بمردم شد آراسته | وزو ارج گیرد همه خواسته | |||||
اگر نیستی جفتی اندر جهان | بماندی توانائی اندر نهان | |||||
و دیگر که بی جفت ز دین خدای | ندیدیم مرد جوانرا بپای | |||||
سهدیگر که باشد ز تخم بزرگ | چو بی جفت باشد بماند سترگ | |||||
چه نیکوتر از پهلوان جهان | که گردد بفرزند روشن روان | ۷۱۵ | ||||
چو هنگام رفتن فراز آیدش | بفرزند نو روز باز آیدش | |||||
بگیتی بماند ز فرزند نام | که این پور زال است و آن پور سام | |||||
بدو گردد آراسته تاج و تخت | از آن رفته نام و بدین مانده بخت | |||||
کنون آن همه داستان منست | گل و نرگس بوستان منست | |||||
دل از من رمیدست و رفته خرد | بگوئید که آنرا چه درمان بود | ۷۲۰ | ||||
نگفتم من این تا نگشتم غمی | بمغز و خرد در نیآمد کمی | |||||
همه کاخ مهراب مهر منست | زمینش چو گردان سپهر منست |
۱۳۶