برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۱۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

آغاز داستان

پادشاهی کیومرث اول ملوک عجم سی سال بود

  سخن گوی دهقان چه گوید نخست که تاج بزرگی به گیتی که جست  
  که بود آنکه دیهیم بر سر نهاد ندارد کس از روزگار آن بیاد  
  مگر کز پدر یاد دارد پسر بگوید ترا یک بیک از پدر  
  که نام بزرگی که آورد پیش کرا بود از آن برتران پایه بیش  
  پژوهندهٔ نامهٔ باستان که از پهلوانان زند داستان  ۵
  چنین گفت کآیین تخت و کلاه کیومرث آورد و او بود شاه  
  چو آمد ببرج حمل آفتاب جهان گشت با فرّ و آیین و آب  
  بتابید از آنسان ز برج بره که گیتی جوان گشت ازو یکسره  
  کیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین بکوه اندرون ساخت جای  
  سر تخت و بختش برآمد ز کوه پلنگینه پوشید خود با گروه  ۱۰
  ازو اندر آمد همی پرورش که پوشیدنی نو بد و نو خورش  
  بگیتی درون سال سی شاه بود بخوبی چو خورشید بر گاه بود  
  همی تافت از تخت شاهنشهی چو ماه دو هفته ز سرو سهی  
  دد و دام و هر جانور کش بدید ز گیتی بنزدیک او آرمید  
  دوتا میشدندی بر تخت او از آن بر شده فرّه و بخت او  ۱۵
  برسم نماز آمدندیش پیش از آن جایگه برگرفتند کیش  
  پسر بد مر اورا یکی خوبروی هنرمند و همچون پدر نامجوی  
  سیامک بدش نام و فرخنده بود کیومرث را دل بدو زنده بود  
  ز گیتی بدیدار او شاد بود که بس بارور شاخ بنیاد بود  
۱۵