برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۲۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  زهرّای درّندگان چنگ دیو شده سست بر چشم گیهان خدیو  
  بهم در فتادند هر دو گروه شدند از دد و دام دیوان ستوه  
  بیازید هوشنگ چون شیر چنگ جهان کرد بر دیو نستوه تنگ  
  کشیدش سراپای یکسر دوال سپهبد برید آن سر بی همال  
  بپای اندر افگند و بسپرد خوار دریده برو چرم و بر گشته کار  
  چو آمد مر آن کینه را خواستار سرآمد کیومرث را روزگار  
  برفت و جهان مردری ماند ازوی نگر تا کرا نزد او آبروی  
  جهان فریبنده را گردکرد ره سود بنمود و مایه نخورد  
  جهان سر بسر چون فسانست و بس نماند بد و نیک بر هیچکس  
۱۸