برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۲۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  مر او را یکی پاک دستور بود که رایش ز کردار بد دور بود  ۲۰
  گزیده بهرجای و شیداسپ نام نزد جز به نیکی بهر جای گام  
  همه روز بسته ز خوردن دو لب به پیش جهاندار برپای شب  
  همان بر دل هر کسی بود دوست نماز شب و روزه آئین اوست  
  سر مایه بد اختر شاه را وزو بند بد جان بدخواه را  
  همه راه نیکی نمودی بشاه هم از راستی خواستی پایگاه  ۲۵
  چنان شاه پالوده گشت از بدی که تابید ازو فرّهٔ ایزدی  
  برفت اهرمن را بافسون به بست چو بر تیزرو بارکی برنشست  
  زمان تا زمان زینش برساختی همی گرد گیتیش برتاختی  
  چو دیوان بدیدند کردار او کشیدند گردن ز گفتار او  
  شدند انجمن دیو بسیار مر که پرداخته ماند ازو تاج زر  ۳۰
  چو طهمورث آگه شد از کارشان برآشفت و بشکست بازارشان  
  بفرّ جهاندار بستش میان بگردن برآورد گرز گران  
  همه نرّه دیوان و افسونگران برفتند جادو سپاهی گران  
  دمنده سیه دیوشان پیش رو همی بآسمان برکشیدند غو  
  هوا تیره فام و زمین تیره گشت دو دیده درو اندرون خیره گشت  ۳۵
  جهاندار طهمورث بآفرین بیآمد کمر بستهٔ رزم و کین  
  زیکسو شو آتش ودود دیو زیکسو دلیران گیهان خدیو  
  یکایک بیآراست با دیو جنگ نبد جنگ شانرا فراوان درنگ  
  از ایشان دو بهره بافسون ببست دگرشان بگرز گران کرد پست  
  کشیدندشان خسته و بسته خوار بجان خواستند آن زمان زینهار  ۴۰
  که ما را مکش تا یکی نو هنر بیآموزی از ما کت آید ببر  
  کی نامور دادشان زینهار بدآن تا نهانی کنند آشکار  
  چو آزاد شان شد سر از بند او بجستند ناچار پیوند او  
  نبشتن به خسرو بیآموختند دلشرا بدانش برافروختند  
۲۳