برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۱۴۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  چو بشنید گرسیوز آن گفتگوی بمالید بر تخت او موی وروی  
  یکی خانه اورا بیآراستند بدیبا وخوالیگران خواستند  ۸۸۰
  سیاوخش با رستم پیلتن برفتند دور از بر انجمن  
  نشستند بیدار بهر دو بهم سگالش گرفتند بر بیش وکم  
  از آن کار شد پیلتن بدگمان کز آن گونه گرسیوز آمد دمان  
  طلایه بهر سو برون تاختند چنان جون ببایست بر ساختند  
  سیاوش زرستم بپرسید وگفت که این راز بیرون کنیم از نهفت  ۸۸۵
  که این آشتی جستن از بهر چیست نگه کن که تریاک این زهر چیست  
  زپیوستهٔ خون بنزدیک ما ببین تا کدامست صد نامجوی  
  گروگان فرستد بنزدیک ما کند روشن این رای تاریک ما  
  نبینی که از ما غمی شد زبیم همی طبل کوبد بزیر گلیم  
  چو این کرده باشیم نزدیک شاه فرستاد باید یکی نیکخواه  ۸۹۰
  برد نزد او زین سخن آگهی مگز مغز او آید از کین تهی  
  چنین گفت رستم که اینست رای جزین روی پیمان نیآید بجای  

پیمان کردن سیاوش بافراسیاب

  بشبگیر گرسیوز آمد بدر چنان چون سزد با کلاه وکمر  
  بیآمد به پیش سیاوش زمین ببوسید وبر شاه کرد آفرین  
  سیاوش بدو گفت چون بود دوش بلشکرگه وچشن وچندین خروش  ۸۹۵
  پس آنگه بگفتش که از کار تو پر اندیشه بودیم وگفتار تو  
  کنون رای هر دو بدآن شد درست که از کینه دلها بخواهیم شست  
  تو پاسخ رسانی به افراسیاب که از کین تهی کن سر اندر شتاب  
  کسی کو ببیند سرنجام بد زکردار بد بازگشتن سزد  
  دلی کز خرد گردد آراسته یکی گنج باشد پر از خواسته  ۹۰۰
۱۳۶