برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۱۷۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

عروسی فرنگیس با سیاوش

  چو خروسید را چرخ گردان ببر بر آورد برسان زرّین سپر  ۱۶۱۰
  سپهدار پیران میانرا ببست یکی بارهٔ تیز رو بر نشست  
  بکاخ سیاوخش بنهاد روی بسی آفرین کرد بر فرّ اوی  
  چنین گفت کامروز برساز کار بمهمانئ دختر شهریار  
  چو فرمان دهی من سزاوار اوی میان را ببندیم بتیمار اوی  
  سیاوخش را دل پر آزرم شد زپیران رخ او پر از شرم شد  ۱۶۱۵
  کجا بود داماد بر دخترش همی بود چون جان ودل در برش  
  بدو گفت رو هرچه خواهی بساز تو دانی که از تو مرا نیست راز  
  چو بشنید پیران سوی خانه رفت دل وجان ببست اندر آن کار تفت  
  در خانهٔ جامهٔ نا برید بگلشهر بسپرد پیران کلید  
  که او بود کدبانوی پهلوان ستوده زنی بود وروشن روان  ۱۶۲۰
  بگنج اندرون آنچه بد نامدار گزیدند زربفت چینی هزار  
  زبرجد طبقها وپیروزه جام پر از نافهٔ مشک واز عود خام  
  دو افسر پر از گوهر شاهوار دو باره یکی طوق زرّین نگار  
  زگستردنیها شتروار شست ززربفت پوشیدنیها سه دست  
  همه پیگرش سرخ کرده بزر برو بافته چند گونه گهر  ۱۶۲۵
  زسیمین وزرّین شتروار سی طبقها واز جام ده پارسی  
  یکی تخت زرّین وکرسی چهار سه نلعین وزرّین زبرجد نگار  
  پرستار با جام زرّین دویست تو گفتی به ایوان همی جای نیست  
  پرستنده سی صد بزرّین کلاه زخویشان نزدیک صد پیشگاه  
  همان ده طبق مشک وصد زعفران همی برد گلشهر با خواهران  ۱۶۳۰
  بزرّین عماری زدیبا جلیل برفتند با خواسته خیل خیل  
  بیآورد بانو زبهر نثار زدینار با خویشتن ده هزار  
۱۶۷