برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۱۷۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  کجا آن بتان پر از ناز وشرم سخن گفتن خوب وآوای نرم  
  کجا آن که بر کوه بودش کنام رمیده از آرام واز کام ونام  
  کجا آن که سودی سرشرا بابر کجا آن که بودی شکارش هزبر  ۱۷۰۵
  همه خاک دارند بالین وخشت خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت  
  زخاکیم وباید شدن سوی خاک همه جای ترسست وتیمار وباک  
  تو رفتی وگیتی بماند دراز کسی آشکارا نداند زراز  
  جهان سربسر حکمت وعبرتست چرا بهرهٔ ما همه غفلتست  
  چو شد سال بر شست وشش چاره جوی زبیشی واز رنج پر تاب روی  ۱۷۱۰
  تو چنگ فزونی زدی در جهان گذشتند از تو بسی همرهان  
  نباشی برین نیز همداستان یکی بشنو از نامهٔ باستان  
  چو زآن نامداران جهان شد تهی تو تاح فزونی چرا بر نهی  
  کزیشان جهان یکسر آباد بود بدآنگه که اندر جهان داد بود  
  کنون بشنو از گنگ دژ داستان برین داستان باش همداستان  ۱۷۱۵
  که چون گنگ دژ در جهان جای نیست برآنسان زمینی دلارای نیست  
  که آنرا سیاوش برآورده بود بسی اندرون رنجها برده بود  
  بیابان بیآید چو دریا گذشت ببینی یکی پهن بی آب دشت  
  چو زین بگذری بینی آباد شهر کز آن شهرها بر توان داشت بهر  
  وز آنپس یکی کوه بینی بلند که بالای او برتر از چون وچند  ۱۷۲۰
  مرین کوه را گنگ دژ در میان بدان کت زدانش نیآید زیان  
  چو فرسنگ صد گرد بر گرد کوه زبالای او چشم گردد ستوه  
  زهر سو که یوئی برو راه نیست همه گرد بر گرد او بر یکیست  
  برین گونه سی وسه فرسنگ تنگ ازین روی وآن روی دیوار سنگ  
  برتین چند فرسنگ اگر چند مرد بباشد براه از پی کار کرد  ۱۷۲۵
  نیابد بریشان گذر صد هزار زره دار وبرگستوان وسوار  
  کزین بگذری شهری بینی فراخ همه گلشن وباغ وایوان وکاخ  
۱۷۱