برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۱۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  شکست آمد از ترک بر تازیان ز جستن فزونی سر آمد زیان  
  سپاه اندر ایران پراگنده شد زن و مرد و کودک همه بنده شد  
  چنین است رسم سرای سپنج همه از پی آز با درد و رنج  ۲۰۵
  سرنجام نیک و بدش بگذرد شکارست و مرگش همی بشکرد  
  همه در گرفتند ایران سپاه بر ایرانیان گشت گیتی سیاه  
  دو بهره سوی زابلستان شدند بخواهش بنزدیک دستان شدند  
  که ما را ز بدها تو باشی پناه چو گم شد کنون فرّ کاؤس شاه  
  بگفتند هر کس که شوریده بخت به پیش اندر آمد و گشت کار سخت  ۲۱۰
  دریغست ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود  
  همه جای جنگی سواران بدی نشستنگه شهریاران بدی  
  کنون جای سختی و جای بلاست نشستنگه تیز چنگ اژدهاست  
  کنون چارهٔ باید انداختن دل خویش از رنج پرداختن  
  کسی کز پلنگان نخوردست شیر ازین رنج ما را بود دستگیر  ۲۱۵
  فرستاد باید یکی پر خرد بنزدیک رستم چو اندر خورد  
  یکی موبدی رفت و پیموده راه بر پور دستان یل کینه خواه  
  بگفت آن کجا دیده بود و شنید از آن رستم شیر دل بر دمید  
  ببارید از دیدگان آب زرد دلش گشت پر تاب و جان پر ز درد  
  چنین داد پاسخ که من با سپاه میان بسته‌ام جنگرا کینه خواه  ۲۲۰
  چو یابم ز کاؤس کی آگهی کنم شهر ایران ز ترکان تهی  
  فرستاد هر سو بهر کشوری بیآمد بهر جایگاه لشکری  
  ز زابل هم از کابل و هندوان سپه جمله آمد بر پهلوان  
  برآمد غو بوق و هندی درای بجوشید لشکر بدآن پهن جای  
  بکردار آتش دلش بر دمید چو باد دمان لشکر اندر کشید  ۲۲۵
۱۲