این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
گرایدون که آید زمینو سروش | نباشد بدآن فرّ واروند وهوش | ۱۸۹۰ | ||||
بدآن زیب وآئین که داماد تست | بخوبی بکام دل شاد تست | |||||
ودیگر که دو کشور از جنگ وجوش | برآسود چو بیهش که آمد بهوش | |||||
بماناد بر ما چنین جاودان | دل هوشمندان ورای ردان | |||||
زگفتار او شاد شد شهریار | که شاخ برومندش آمد ببار |
فرستادن افراسیاب گرسیوز نزد سیاوش
بگرسیوز آن داستانها بگفت | نهفته برون آورید از نهفت | ۱۸۹۵ | ||||
برو شادمان تا سیاوخش گرد | ببین تا چه کردست وبر گرد گرد | |||||
سیاوش بتوران زمین دل نهاد | وز ایران هگیرد همی هیچ یاد | |||||
چو او کرده پدرود تخت وکلاه | چو گودرز وبهرام وکاؤس شاه | |||||
نه بیند همان رستم زال را | نگیرد بکف خمّ وگوپال را | |||||
بجائی که بودی همه بوم خار | بسازید شهری چو خرّم بهار | ۱۹۰۰ | ||||
فرنگیس را کاخهای بلند | برآورد ودارد همی ارجمند | |||||
تو برخیز وبر ساز کار وبرو | بنزد سیاوخش آزاده شو | |||||
چو بینیش خوبی فراوان بگوی | بچیم بزرگی نگه کن بروی | |||||
چو نخچیر ومی باشد ودشت وکوه | نشینند پیشت از ایران گروه | |||||
بپیش بزرگان گرامیش دار | ستایش کن ونیز نامیش دار | ۱۹۰۵ | ||||
یکی هدیهٔ ساز بسیار مر | زدینار وگوهر واسپ وکمر | |||||
همان تاج با فرّ ودیبای چین | همان افسر وتیغ وگرز ونگین | |||||
زگستردنیها واز بوی ورنگ | ببین تا چه آید زگنجت بچنگ | |||||
فرنگیس را هدیه بر همچنین | برو با زبانی پر از آفرین | |||||
اگر آبدارت بود میزبان | بدآن شهر خرّم بمان شادمان | ۱۹۱۰ | ||||
نگه کرد گرسیوز نامدار | سواران توران گزیده هزار |
۱۷۹