این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
سیاوش بدو گفت کین خود مگوی | که تو مهتری شیر پرخاشجوی | |||||
همان اسپ تو شاه اسپ منست | کلاه تو آذرگشسپ منست | |||||
جز از تو بتوران کسی بر گزین | که با من بگردد نه در راه کین | |||||
بدو گفت گرسیوز ای نامجوی | زبازی ژیانی نیآید بروی | |||||
که آورد گیرند با یکدگر | بگیرند یک دو دوال کمر | ۱۹۸۵ | ||||
سیاوش بدو گفت کین رای نیست | مرا با نبرد تو خود پای نیست | |||||
نبرد دو تن جنگ میدان بود | پر از خشم اگر چهر خندان بود | |||||
زگیتی برادر توئی شاهرا | همی زیر نعل آوری ماهرا | |||||
کنم هرچه گوئی بفرمان تو | برین بشکنم رای وپیمان تو | |||||
زیاران یکی شیر جنگی بخوان | برین تیز تگ بارگی بر نشان | ۱۹۹۰ | ||||
گرایدونکه رایت نبرد منست | سر سرکشان زیر گرد منست | |||||
بکوشم که ننگی نگردم بکار | بنزدیک این نامور شهریار | |||||
بخندید گرسیوز نامجوی | همانا خوش آمدش گفتار اوی | |||||
بترکان چنین گفت کای سرکشان | که خواهد که گردد بگیتی نشان | |||||
یکی با سیاوش نبرد آورد | سر سرکشان زیر گرد آورد | ۱۹۹۵ | ||||
نپوشنده بودند ولب با گره | بپاسخ بیآمد گروی زره | |||||
منم گفت شایستهٔ کار کرد | اگر نیست اورا کسی همنبرد | |||||
سیاوش زگفت گروی زره | برو پر زچین گشت ورخ پر گره | |||||
بدو گفت گرسیوز ای شهریار | زگردان لشکر ترا نیست یار | |||||
سیاوش بدو گفت کز تو گذشت | نبرد بزرگان مرا خوار گشت | ۲۰۰۰ | ||||
از ایشان دو یل باشد آراسته | بمیدان نبرد مرا خواسته | |||||
دگر سرکشی بود نامش دمور | که همتا نبودش بتوران بزور | |||||
چو گفت سیاوش شنیدش چو دود | بیآمد بنزدش بسچید زود | |||||
برفتند پیچان دمور وگروی | سیاوش بآورد بنهاد روی | |||||
ببند میانش گروی زره | فرو برد چنگال وبر زد گره | ۲۰۰۵ |
۱۸۳