برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۱۹۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

نامهٔ سیاوش بافراسیاب

  دبیر پژوهنده را پیش خواند سخنهای آگنده را بر فشاند  ۲۲۲۵
  نخست آفریننده را یاد کرد که او بنده را از غم آزاد کرد  
  از آنپس خرد را ستایش گرفت ابر شاه توران نیایش گرفت  
  که ای شاه پیروز وبه روزگار زمانه مبادا زتو یادگار  
  مرا خواستی شاد گشتم بدآن که بادا نشست تو با موبدان  
  ودیگر فرنگیس را خواستی بمهر ووفا دل بیآراستی  ۲۲۳۰
  فرنگیس نالنده بود این زمان بلب ناچران وبتن ناچمان  
  بخفت ومرا پیش بالین ببست میان دو گیتیش بینم نشست  
  مرا دل پر از رای دیدار تست دو کشور پر از رنج وکردار تست  
  زنالندگی چون سبکتر شود فدای تن شاه کشور شود  
  بهانه مرا نیز آزار اوست نهان مرا درد وتیمار اوست  ۲۲۳۵
  چو نامه بمهر اندر آمد بداد بزودی بگرسیوز بد نژاد  
  دلاور سه اسپ تگاور بخواست همی تاخت یکسر شب وروز راست  
  سه روزه بپیمود راه دراز چنان سخت راهی نشیب وفراز  
  چهارم بیآمد بنزدیک شاه پر از بد زبان وران پر گناه  
  فراوان بپرسیدش افراسیاب چو دیدش پر از رنج وسر پر زتاب  ۲۲۴۰
  چرا با شتاب آمدی گفت شاه چگونه سپردی چنین دور راه  
  ورا گفت چون تیره شد روزگار شدن ساکن آنگه تیآید بکار  
  سیاوش نکرد ایچ در من نگاه پذیره نیآمد مرا خود براه  
  سخن نیز نشیند ونماه نخواند مرا پیش تختش بپایان نشاند  
  از ایران بوی نامه پیوسته شد بما بر در شهر او بسته شد  ۲۲۴۵
  سپاهی زروم وسپاهی زچین همی هر زمان بر خروشد زمین  
  تو از کار وی گر درنگ آوری مگر باد از آنپس بچنگ آوری  
۱۹۳