این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
نگر تا چه باید کنون ساختن | سپه را کجا باید انداختن | |||||
سیاوش ندانست بازار اوی | همی راست پنداشت گفتار اوی | |||||
فرنگیس گفت کای خردمند شاه | مکن هیچ گونه بما بر نگاه | |||||
یکی بارهٔ گام زن بر نشین | مباش ایچ ایمن بتوران زمین | ۲۲۹۵ | ||||
ترا زنده خواهم که مانی بجای | سر خویشتن گیر وکسرا مپای |
اندرز کردن سیاوش فرنگیس را
سیاوش بدو گفت کآن خواب من | بجای آمد وتیره شد آب من | |||||
مرا زندگانی سر آید همی | غم روز تلخ اندر آید همی | |||||
گر ایوان من سر بکیوان کشید | همان زهر مرگم بباید چشید | |||||
اگر عمر باشد هزار ودویست | بجز خاک تیره مرا جای نیست | ۲۳۰۰ | ||||
یکی سینهٔ شیر باشدش جای | یکی کرگس ودیگریرا همای | |||||
زشب روشنائی نجوید کسی | کجا بهره دارد زدانش بسی | |||||
ترا پنج ماهست از آبستنی | ازین نامور بچّهٔ رستنی | |||||
درخت گزین تو بار آورد | جهانرا یکی شهریار آورد | |||||
سرافراز کیخسرو نام کن | بغم خوردن اورا دلارام کن | ۲۳۰۵ | ||||
زخورشید تابنده تا تیره خاک | گذر نیست از داد یزدان پاک | |||||
زپرّ پشه تا پی زنده پیل | همان چشمهٔ آب ودریای نیل | |||||
نهانی مرا خاک توران بود | که گوید که خاکم بایران بود | |||||
چنین گردد این گنبد تیز رو | سرای کهنرا نبینند تو | |||||
ازین پس بفرمان افراسیاب | مرا بخت نیز اندر آمد بخواب | ۲۳۱۰ | ||||
ببرّند بر بی گنه این سرم | زخون جگر بر نهند افسرم | |||||
نه تابوت یابم نه گور وکفن | نه بر من بگرید کسی زانجمن | |||||
بمانم بسان غریبان بخاک | سرم گردد از تن بشمشیر چاک |
۱۹۶