این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
ندانم چه رازست نزد سپهر | بخواهد ربودن ز ما پاک مهر | |||||
زمانی سر و یالم اندر کمند | بدیگر زمان زیر سوگند و بند | ۱۰۲۵ | ||||
چو بشنید گفتارش افراسیاب | بدیده ز خشم اندر آورد آب | |||||
یکی بانگ بر زد ز پیشش براند | بپیچید پیران و خاموش بماند | |||||
وز آن پس بمغز اندر افگند باد | بدشنام و سوگند لب برگشاد | |||||
که گر گیو گودرز و این دیوزاد | شوند ابر غرّنده و تیز باد | |||||
فرود آورم شان از ابر بلند | بزد دست و از تیغ بگشاد بند | ۱۰۳۰ | ||||
بگفتش بدین تیغ آهن گذار | بکینه بر آرم ازیشان دمار | |||||
فرنگیسرا چون بچنگ آورم | بچشمش جهان تار و تنگ آورم | |||||
میانش ببرّم بشمشیر تیز | بماهی دهم تا کند ریز ریز | |||||
چو کیخسرو ایران بجوید همی | فرنگیس باری چه پوید همی |
گفتگوی گیو با باژبان
بسوی ختن رفت پیران نژند | وزین سو همی تاخت شاه بلند | ۱۰۳۵ | ||||
خود و سرکشان سوی جیحون کشید | همی دامن از خشم در خون کشید | |||||
بهومان بفرمود کاندر شتاب | عنان را بکش تا لب رود آب | |||||
چو آید خبر کو ز جیحون گذشت | همه رنج ما باد گردد بدشت | |||||
نشان آمد از گفتهٔ راستان | که دانا بگفت از گه باستان | |||||
که از تخمهٔ تور و از کیقباد | یکی شاه خیزد ز هر دو نژاد | ۱۰۴۰ | ||||
که توران زمینرا کند خارسان | نماند همی بوم و بر شارسان | |||||
دل او بایران گراید بمهر | بتوران نماید پر از کینه چهر | |||||
رسیدند پس گیو و خسرو به آب | همی بودشان بر گذشتن شتاب | |||||
گرفتند پیگار با باژخواه | که کشتی گذر داشت بر باژگاه | |||||
نوندی کجا بادبانش نوست | نشستی که زیبای کیخسروست | ۱۰۴۵ |
۲۶۱