این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
خم آورد پشت دلیر جوان | زمانه بیآمد نبودش توان | ۱۱۵۰ | ||||
زدش بر زمین بر بکردار شیر | بدانست که آن هم نماند بزیر | |||||
سبک تیغ تیز از نیام برکشید | بر شیر بیدار دل بر درید | |||||
هرآنگه که تو تشنه گشتی بخون | بیآلودی این خنجر آبگون | |||||
زمانه بخون تو تشنه شد | بر اندام تو موی دشنه شود | |||||
بپیچید از آنپس یکی آه کرد | زنیک وبد اندیشه کوتاه کرد | ۱۱۵۵ | ||||
بدو گفت کین بر من از من رسید | زمانه بدست تو دادم کلید | |||||
تو زین بیگناهی که این کوزپشت | مرا بر کشید وبزودی بکشت | |||||
ببازی بگویند همه سال من | بخاک اندر آمد چنین یال من | |||||
نشان داد مادر مرا از پدر | زمهر اندر آمد روانم بسر | |||||
همی جستمش تا ببینمش روی | چنین جان بدادم بدین آرزوی | ۱۱۶۰ | ||||
دریغا که رنجم نیآمد ببر | ندیدم درین هیچ روی پدر | |||||
کنون گر تو در آب ماهی شوی | ئبا چون شب اندر سیاهی شوی | |||||
وگر چون ستره شوی بر سپهر | ببرّی زروی زمین پاک مهر | |||||
بخواهد هم از تو پدر کین من | چو بیند که خشتست بالین من | |||||
ازین نامداران وگردنکشان | کسی هم برد نزد رستم نشان | ۱۱۶۵ | ||||
که سهراب کشتست وافگنده خوار | همی خواست کردن ترا خواستار | |||||
چو بشنید رستم سرش خیره گشت | چهان پیش چشمش همه خیره گشت | |||||
همی بی تن وتاب وبی توش گشت | بیفتاد از پای وبیهوش گشت | |||||
بپرسید از آنپس که آمد بهوش | بدو گفت با ناله وبا خروش | |||||
بگو تا چه داری زرستم نشان | که گم باد نامش زگردنکشان | ۱۱۷۰ | ||||
که رستم منم کم مماناد نام | نشیناد بر ماتمم زال سام | |||||
بزد نعره وخونش آمد بجوش | همی کند موی وهمی زد خروش | |||||
چو سهراب رستم بدینسان بدید | بیفتاد وهوش از سرش بر دمید | |||||
بدو گفت گر زآن که رستم توئی | بکشتی مرا خیره بر بد خوئی |
۸۵