این برگ همسنجی شدهاست.
۱۰۴
ترانههای خیام
۱۱۱
مهتاب به نور دامن شب بشکافت، | ||||||
می نوش، دمی خوشتر از این نتوان یافت؛ | ||||||
خوش باش و بیندیش که مهتاب بسی، | ||||||
اندر سر گور یک بیک خواهد تافت! |
۱۱۲
چون عهده نمیشود کسی فردا را، | ||||||
حالی خوش کن تو این دل سودا را، | ||||||
می نوش به ماهتاب، ای ماه که ماه | ||||||
بسیار بگردد و نیابد ما را، |
۱۱۳
این قافلهٔ عمر عجب میگذرد! | ||||||
دریاب دمی که با طرب میگذرد؛ | ||||||
ساقی، غم فردای حریفان چه خوری. | ||||||
پیش آر پیاله را، که شب میگذرد. |
۱۱۴
هنگام سپیده دم خروس سحری. | ||||||
دانی که چرا همی کند نوحهگری؟ | ||||||
یعنی که: نمودند در آیینهٔ صبح | ||||||
کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری! |