این برگ همسنجی شدهاست.
۱۱۱
دم را دریابیم
۱۳۹
لب بر لب کوزه بردم از غایت از، | ||||||
تا زو طلبم واسطهٔ عمر دراز، | ||||||
لب بر لب من نهاد و میگفت براز: | ||||||
می خور، که بدین جهان نمیآیی باز! |
۱۴۰
خیام، اگر ز باده مستی، خوش باش؛ | ||||||
با لاله رخی اگر نشستی، خوش باش؛ | ||||||
چون عاقبت کار جهان نیستی است، | ||||||
انگار که نیستی، چو هستی خوش باش. |
۱۴۱
فردا علم نفاق طی خواهم کرد، | ||||||
با موی سپید قصد می خواهم کرد؛ | ||||||
پیمانهٔ عمر من به هفتاد رسید، | ||||||
این دم نکنم نشاط، کی خواهم کرد؟ |
۱۴۲
گردون نگری ز قد فرسودهٔ ماست، | ||||||
جیحون اثری ز اشک پالودهٔ ماست، | ||||||
دوزخ شرری ز رنج بیهودهٔ ماست، | ||||||
فردوس دمی ز وقت آسودهٔ ماست. |