برگه:TaranehayeKhayyam.pdf/۱۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۱۵
مقدمه

مشکوک و صوفی مشرب داشت نسبت آن بخیام جایز نیست. ولی مشکل دیگری که باید حل بشود اینست که میگویند خیام به‌اقتضای سن، چندین بار افکار و عقایدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شرابخوار و کافر و مرتد بوده و آخر عمر سعادت رفیق او شده راهی بسوی خدا پیدا کرده و شبی روی مهنابی مشغول باده گساری بوده؛ ناگاه باد تندی وزیدن میگیرد و کوزهٔ شراب روی زمین میافتد و میشکند. آنوقت خیام برآشفته بخدا میگوید:

  ابریق می مرا شکستی ربی،  
  بر من در عیش را به بستی ربی؛  
  من می خورم و تو میکنی بد مستی،  
  خاکم بدهن مگر تو مستی ربی؟  

خدا او را غضب میکند، فوراً صورت خیام سیاه میشود و خیام دوباره میگوید:

  ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو،  
  آنکس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو؛  
  من بد کنم و تو بد مکافات دهی!  
  پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو.  

خدا هم او را می‌بخشد و رویش درخشیدن میگیرد، و قلبش روشن میشود. بعد میگوید: «خدایا مرا بسوی خودت بخوان!» آنوقت مرغ روح از بدنش پرواز میکند!

این حکایت معجز آسای مضحک بدتر از فحشهای نجم‌الدین