برگه:TaranehayeKhayyam.pdf/۱۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۱۶
ترانه‌های خیام

رازی بمقام خیام توهین میکند، و افسانهٔ بچگانه‌ای است که از روی ناشیگری بهم بافته‌اند. آیا میتوانیم بگوئیم گویندهٔ آن چهارده رباعی محکم فلسفی که با هزار زخم زبان و نیش خندهای تمسخر آمیزش دنیا و مافیهایش را دست انداخته، در آخر عمر اشک میریزد و از همان خدائی که محکوم کرده بزبان لغات آخوندی استغاثه میطلبد؟ شاید یکنفر از پیروان و دوستان شاعر برای نگهداری این گنج گرانبها، این حکایت را ساخته تا اگر کسی برباعیات تند او بر بخورد بنظر عفو و بخشایش بگویندهٔ آن نگاه کند و برایش آمرزش بخواهد!

افسانهٔ دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش میکرده و عجز و لابه مینموده، روح خیام در خواب باو ظاهر میشود و این رباعی را میگوید:

  ای سوختهٔ سوختهٔ سوختنی،  
  ای آتش دوزخ از تو افروختنی؛  
  تاکی گوئی که بر عمر رحمت کن؟  
  حق را تو کجا برحمت آموختنی؟  

باید اقرار کرد که طبع خیام در آندنیا خیلی پس رفته که این رباعی آخوندی مزخرف را بگوید. از این قبیل افسانه‌ها دربارهٔ خیام زیاد است که قابل ذکر نیست، و اگر همهٔ آنها جمع آوری بشود کتاب مضحکی خواهد شد. فقط چیزیکه مهم است باین نکته بر میخوریم که تأثیر فکر عالی خیام در یک محیط