این برگ همسنجی شدهاست.
۳۰
ترانههای خیام
ماوراء مرگ را با لحن تمسخر آمیز و مشکوک و بطور نقل قول با «گویند» شروع میکند:
در زمانیکه انسان را آینهٔ جمال الهی و مقصود آفرینش تصور میکردهاند و همهٔ افسانههای بشر دور او درست شده که ستارههای آسمان برای نشان دادن سرنوشت او خلق شده و زمین و زمان و بهشت و دوزخ برای خاطر او بر پا شده و انسان دنیای کهین و نمونه و نمایندهٔ جهان مهین بوده چنانکه بابا افضل میگوید:
افلاک و عناصر و نبات و حیوان، | ||||||
عکسی ز وجود روشن کامل ماست. |
خیام با منطق مادی و علمی خودش انسان را جام جم نمیداند. پیدایش و مرگ او را همانقدر بیاهمیت میداند که وجود و مرگ یک مگس:
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟ | ||||||
آمد مگسی پدید و نا پیدا شد! (۴۱) |
حال به بینیم در مقابل نفی و انکار مسخره آلودی که از عقاید فقها و علما میکند خودش نیز راه حلی برای مسائل ماوراء طبیعی پیدا کرده؟ در نتیجهٔ مشاهدات و تحقیقات خودش خیام