این برگ همسنجی شدهاست.
۴۱
خیام فیلسوف
گذشته ساسانی مقایسهٔ بیثباتی و کوچکی تمدنها و زندگی انسان نبوده است و فقط یک تصویر مجازی و کنایهای بیش نیست؟ ولی با حرارتی که بیان میکند جای شک و شبهه باقی نمیگذارد. مثلا صدای فاخته که شب مهتاب روی ویرانهٔ تیسفون کو کو میگوید مو را بتن خواننده راست میکند:
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو | ||||||
بر درگه او شهان نهادندی رو، | ||||||
دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای | ||||||
بنشسته همی گفت که: «کو کو، کو کو؟» |
آن قصر که بهرام درو جام گرفت، | ||||||
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت؛ | ||||||
بهرام که گور میگرفتی همه عمر، | ||||||
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ |
چنانکه سابقاً ذکر شد خیام جز روش دهر خدائی نمیشناخته و خدائی را که مذاهب سامی تصور میکردهاند منکر بوده است. ولی بعد قیافهٔ جدیتر بخود میگیرد و راه حل علمی و منطقی برای مسائل ماوراء طبیعی جستجو میکند. چون راه عقلی پیدا نمیکند به تعبیر شاعرانهٔ این الفاظ قناعت مینماید. صانع را تشبیه بکوزهگر میکند و انسان را به کوزه و میگوید:
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف، | ||||||
میسازد و باز بر زمین میزندش! (۴۳) |