این برگ همسنجی شدهاست.
۷۷
از ازل نوشته
۲۹
ای آنکه نتیجهٔ چهار و هفتی، | ||||||
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی، | ||||||
می خور که هزار باره بیشت گفتم: | ||||||
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی. |
۳۰
تا خاک مرا بقالب آمیختهاند، | ||||||
بس فتنه که از خاک برانگیختهاند؛ | ||||||
من بهتر ازین نمیتوانم بودن | ||||||
کز بوته مرا چنین برون ریختهاند. |
۳۱
✽ تا کی ز چراغ مسجد و دود کنشت؟ | ||||||
تا کی ز زیان دوزخ و سود بهشت؟ | ||||||
رو بر سر لوح بین که استاد قضا | ||||||
اندر ازل آنچه بودنی بود، نوشت. |
۳۲
✽ ای دل چو حقیقت جهان هست مجاز، | ||||||
چندین چه بری خواری ازین رنج دراز! | ||||||
تن را به قضا سیار و با درد بساز، | ||||||
کاین رفته قلم ز بهر تو ناید باز. |