این برگ همسنجی شدهاست.
۹۹
هرچه باداباد
۹۳
چون نیست مقام ما درین دهر مقیم، | ||||||
پس بی می و معشوق خطائی است عظیم. | ||||||
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم؟ | ||||||
چون من رفتم، جهان چه محدث چه قدیم. |
۹۴
چون آمدنم بمن نبد روز نخست، | ||||||
وین رفتن بی مراد عزمیست درست، | ||||||
برخیز و میان ببند ای ساقی چست، | ||||||
کاندوه جهان بمی فرو خواهم شست. |
۹۵
چون عمر بسر رسد، چه بغداد چه بلخ، | ||||||
پیمانه چو پر شود، چه شیرین و چه تلخ؛ | ||||||
خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی، | ||||||
از سلخ بغره آید، از غره بسلخ! |
۹۶
✽ جز راه قلندران میخانه مپوی، | ||||||
جز باده و جز سماع و جز یار مجوی؛ | ||||||
بر کف قدح باده و بر دوش سبوی، | ||||||
می نوش کن ای نگار و بیهوده مگوی. |