بمیان آمده با لابه و زاری شوهرهای خویش را از پدرها و برادرها جدا کردند. آن جنگجویان غیور برقت آمده دست از محاربه برداشتند و پادشاه قوم سابن که تاسیوس[۱] نام داشت با سلطان رومیها یعنی رمولوس مصالحه کرد و آن دو قوم اتفاق پیدا کرده یکی شدند و رمولوس مدتی بعد از تاسیوس زنده بود و با اقوام مجاور جنگها کرده غالب گردید تا اینکه روزی رومیها را جمع کرد که سان ببیند. رعد و برق شدیدی بروز نمود. مردم رسیده متفرق شدند. چون طوفان زایل گردید رمولوس مفقود شده بود. یکی شهادت داد من او را دیدم روی عراده نشسته در میان رعد و برق به آسمان رفت. رومیان چنین دانستند سلطان ایشان بحضور خداوندان شتافته و از آن ببعد او را بعنوان کویرینوس[۲] پرستش مینمودند.
( نوماپومپیلیوس ) بعد از رمولوس میگفتند رومیها یکسال بی سلطان ماندند عاقبت یکنفر از قوم سابن را که نوماپومپیلیوس[۳] نام داشت بپادشاهی اختیار کردند و او مردی آرام و عاقل و عادل و عابد بود و شبها به بیشههای متبرک رفته با ربةالنوعی مسماة به اژری[۴] مشاوره میکرد و آداب مذهبی را از او فراگرفته مرسوم مینمود و از جمله اعمال او بنای معبدی بود برای ژانوس[۵]