برگه:TarikhMokhtasareDolateGhadimeRoom.pdf/۷۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
— ۷۱ —

دیدند هیچکس در شهر نیست فقط در دهلیز خانه‌ها بعضی پیرمردها دیده میشدند که لباس سفید حاشیه قرمز پوشیده عصائی از عاج بدست گرفته ساکت و بی‌حرکت روی کرسی عاج نشسته‌اند. این جماعت کنسولهای قدیمی روم بودند که جان خود را فدا کرده بودند برای اینکه دشمنان ایشان مغضوب ارباب انواع شوند. کلواها ابتدا متعرض این اشخاص نشدند تا اینکه یکنفر از ایشان دست بریش یکی از پیرمردها برد او هم عصای خود را بسر او زد. کلواها متغبر شده تمام آن جماعت را بقتل رسانیدند و بعد شهر را هم آتش زدند. آنگاه خواستند کاپیتل را واژه ناخوانا بگیرند ممکن نشد لهذا آن را محصور نمودند و مدتی بدین حال باقی ماندند اما رومیهائیکه فرار کرده بودند کامیل را که سابقاً مطرود شده بود طلبیده رئیس قرار دادند و دیکتاتور نامیدند و او مهیای استخلاص کاپیتل گردید و جوانی رومی درصدد برآمد که متحصنین کاپیتل را از مسئله مطلع سازد تا در مقابل دشمن پایداری کنند لهذا از طرفی که کوه کاپیتل بسیار صعب‌الوصول بود و کلواها مراقبت آنرا غیرلازم میدانستند بالا رفت و خود را بارگ رسانید و مقصود را حاصل کرد اما کلواها اثر پای او را دیدند و شبانه از همان راهی که او رفته بود رفتند و ببالای کاپیتل رسیدند و کسی هم ملتفت نشد لکن قازهای متبرک معبد ژوئن چون صدای پا شنیدند بنای بال زدن و فریاد کردن گذاشتند و