برگه:Tavalludi Digar - Farogh Farrukhzad.pdf/۱۳۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

به علی گفت مادرش روزی...

 
 
 
 

علی کوچیکه

علی بونه گیر

نصف شب از خواب پرید

چشماشو هی مالید با دس

سه چار تا خمیازه کشید

پا شد نشس

۱۲۳