این برگ همسنجی شدهاست.
باد توی بادگیرا نفس نفس میزد
زلفای بیدو میکشید
از روی لنگای دراز گل آغا
چادر نماز کودریشو پس میزد
رو بند رخت
پیرهن زیرا و عرق گیرا
دس میکشیدن به تن همدیگه و حالی بحالی میشدن
انگار که از فکرای بد
هی پر و خالی میشدن
سیرسیرکا
سازا رو کوک کرده بودن و ساز میزدن
همچی که باد آروم میشد
قورباغهها از ته باغچه زیر آواز میزدن
شب مث هر شب بود و چن شب پیش و شبهای دیگه
امو علی
تو نخ یه دنیای دیگه
۱۲۷
به علی گفت مادرش روزی