برگه:Tavalludi Digar - Farogh Farrukhzad.pdf/۱۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

از مشق‌های کهنهٔ خود پاک میکردم

چون برف میخوابید

در باغچه میگشتم افسرده

در پای گلدانهای خشک یاس

گنجشک‌های مرده‌ام را خاک میکردم

 
 

* *

 
 

آن روزها رفتند

آن روزهای جذبه و حیرت

آن روزهای خواب و بیداری.

آن روزها هر سایه رازی داشت

هر جعبهٔ سر بسته گنجی را نهان میکرد

هر گوشهٔ صندوقخانه، در سکوت ظهر

گوئی جهانی بود

هر کس ز تاریکی نمی‌ترسید

در چشمهایم قهرمانی بود

۴
آن روزها