این برگ همسنجی شدهاست.
به مادرم که در آئینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز میانباشت، سلامی دوباره خواهم داد
میآیم، میآیم، میآیم
با گیسویم: ادامهٔ بوهای زیر خاک
با چشمهام: تجربههای غلیظ تاریکی
با بوتهها که چیدهام از بیشههای آنسوی دیوار
میآیم، میآیم، میآیم
و آستانه پر از عشق میشود
و من در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا،
در آستانهٔ پر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
۱۵۱