برگه:Tavalludi Digar - Farogh Farrukhzad.pdf/۴۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

شاید مرا از چشمه میگیرند

شاید مرا از شاخه می‌چینند

شاید مرا مثل دری بر لحظه‌های بعد میبندند

شاید...

دیگر نمی‌بینم.

 
 

* *

 
 

ما بر زمینی هرزه روئیدیم

ما بر زمینی هرزه میباریم

ما «هیچ» را در راهها دیدیم

بر اسب زرد بالدار خویش

چون پادشاهی راه می‌پیمود

 
 


افسوس، ما خوشبخت و آرامیم

افسوس، ما دلتنگ و خاموشیم

خوشبخت، زیرا دوست میداریم

دلتنگ، زیرا عشق نفرینیست

۳۱
در آبهای سبز تابستان