برگه:Tavalludi Digar - Farogh Farrukhzad.pdf/۴۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

نفس نفس میزد

کسی به پا می‌خاست

کسی ترا می‌خواست

دو دست سرد او را

دوباره پس میزد

 
 


تمام شب آنجا

ز شاخه‌های سیاه

غمی فرو می‌ریخت

کسی ز خود میماند

کسی ترا میخواند

هوا چو آواری

به روی او میریخت

 
 


درخت کوچک من

به باد عاشق بود

به باد بیسامان

۳۴
میان تاریکی