| | | | | | |
|
محتشم تا کی کشم از ناسزاگویان عذاب |
|
آخر از بیطاقتی تیغ جزا خواهم کشید |
|
|
گر حسام هجو خواهم داشت زین پس در غلاف |
|
برخلاف ماسلف آزارها خواهم کشید |
|
|
میزند چون تیغ طعنم خواه دشمن خواه دوست |
|
میکشم تیغ زبان ورنه جفا خواهم کشید |
|
|
تا غنیمان را کنم هریک به کنجی منزوی |
|
خویش را بیرون ز کنج انزوا خواهم کشید |
|
|
بر عقاب طبع چون خواهم زدن با یک ستیز |
|
نیک و بد را بر عقابین پر هجا خواهم کشید |
|
|
هرکه بیاندیشه است از قلزم اندیشهام |
|
کشتی عیشش به گرداب فنا خواهم کشید |
|
|
در قفای من زبان هر که میگردد به خبث |
|
من به تیغ هجو بیرون از قفا خواهم کشید |
|
|
چون به زور طبع قلاب نفس خواهم فکند |
|
پیر و برنا را به کام اژدها خواهم کشید |
|
|
تا ز تیغ بیم گردد زهرهی بیگانه چاک |
|
انتقام اول ز خویش و آشنا خواهم کشید |
|
|
تا بساط این و آن بر هم خورد زابیات هجو |
|
لشگر آفت به میدان بلا خواهم کشید |
|
|
دیدهی اغیار خواهم کند و در چشم امید |
|
یار را هم داروی خوف و رجا خواهم کشید |
|
|
بهر دشمن دار عبرت خواهم اندر شهر زد |
|
دوست را هم کرسی از زیر پا خواهم کشید |
|