| | | | | | |
|
ای نشسته خوش و بر تخت کشیده نخ |
|
گر نخ و تخت بماندت چنین بخ بخ |
|
|
نیک بنگر که همی مرکب عمر تو |
|
همه بر تخت همی تازد و هم بر نخ |
|
|
تو نشسته خوش و عمر تو همی پرد |
|
مرغ کردار و برو مرگ نهاده فخ |
|
|
برتو، ای فاخته، آن فخ ترنجیده |
|
ناگهان گر بجهد تا نکنی «آوخ » |
|
|
ای چو گوساله نباشدت همه ساله |
|
شمر ماله و نه سبز همیشه طخ |
|
|
با زمانه نچخد جز که جوانبختی |
|
گر جوان است تو را بخت برو بر چخ |
|
|
لیکن این دولت بس زود به پا چفسد |
|
خر به پا چفسد بیشک چو دود بر یخ |
|
|
بخت چون با گلهی رنگ بیاشوبد |
|
سرنگون پیش پلنگ افتد رنگ از شخ |
|
|
بر مکش ناچخ و بر سرت مگردانش |
|
گر نخواهی که رسد بر سر تو ناچخ |
|
|
که بر آنجای که پیوسته همی خواهی |
|
ای خردمند تو را بنل و نه آزخ |
|
|
اندر این جای سپنجی چه نهادی دل؟ |
|
چند کاشانه و گنبد کنی و مطبخ؟ |
|
|
این جهان مسلخ گرمابهی مرگ آمد |
|
هر چه داری بنهی پاک در این مسلخ |
|
|
بر سر دو رهی امروز بکن جهدی |
|
تات بیتوشه نباید شد از این برزخ |
|
|
در فردوس به انگشتک طاعت زن |
|
بر مزن مشت معاصی به در دوزخ |
|