برگه:Zendegani-man.pdf/۴۲: تفاوت میان نسخه‌ها

Rostam2 (بحث | مشارکت‌ها)
اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام
 
Mymihan2 (بحث | مشارکت‌ها)
←‏مشکل‌دار: درج عکس
متن برگ (در تراگنجانی خواهد آمد):متن برگ (در تراگنجانی خواهد آمد):
خط ۱: خط ۱:
این حاجی شیخ یکی از بازرگانان بسیار نیکوکار تبریز می بود. در تاریخ مشروطه یاد او کرده
‫زندگانی من ‪ /‬احمد کسروی ‪........................................................................................................................................................................‬‬
شده. میرزا جعفر آقا جوانی با دانش می بود که شعر نیز می سرود.


یک دوست دیگری آقای رضا سلطانزاده بود. این با پدرش به کربلا رفته سالها در آنجا
‫‪۴۲‬‬
زیسته بود. پس از مرگ پدرش با خانواده به تبریز بازگشت. خویشی دوری با ما می داشت. ولی
من او را ندیده بودم. نخست بار در خانه حاجی میر محسن آقا که به بازدید آمده بود، دیدم و
چون در میان سخن پی به آزادیخواهی یکدیگر بردیم، از آنجا برخاسته خود را به کناری
کشیدیم و با هم به درد دل گفتن پرداختیم. در یکی دو ساعت چنان دلبستگی به همدیگر یافتیم
که از فردا او نیز از باهماد گردید و امروز تنها کسی که از دوستان آنروزی با من مانده اینست.


آقای سلطانزاده
‫این حاجی شیخ یکی از بازرگانان بسیار نیکوکار تبریز می بود‪ .‬در تاریخ مشروطه یاد او کرده‬
‫شده‪ .‬میرزا جعفرآقا جوانی با دانش می بود که شعر نیز می‌سرود‪.‬‬
‫یک دوست دیگری آقای رضا سلطانزاده بود‪ .‬این با پدرش به کربلا رفته سالها در آنجا‬
‫زیسته بود‪ .‬پس از مرگ پدرش با خانواده به تبریز بازگشت‪ .‬خویشی دوری با ما می‌داشت‪ .‬ولی‌‬
‫من او را ندیده بودم‪ .‬نخست بار در خانه حاجی میر محسن آقا که به بازدید آمده بود‪ ،‬دیدم و‬
‫ن سخن پی به آزادیخواهی یکدیگر بردیم‪ ،‬از آنجا برخاسته خود را به کناری‬
‫چون در میا ِ‬
‫کشیدیم و با هم به درد دل گفتن پرداختیم‪ .‬در یکی دو ساعت چنان دلبستگی به همدیگر یافتیم‬
‫که از فردا او نیز از باهماد گردید و امروز تنها کسی که از دوستان آنروزی با من مانده اینست‪.‬‬


'''۱۷) چه آزارهایی از ملایان می دیدم
‫آقای سلطانزاده‬
'''


‫بدین سان دسته ای از آزادیخواهان پدید آورده خوشیها می‌داشتیم‪ .‬ولی من آسوده نمی بودم‬
بدین سان دسته ای از آزادیخواهان پدید آورده خوشیها میداشتیم. ولی من آسوده نمی بودم
‫و از چند راه فشار می‌دیدم‪ .‬زیرا ملایان رهایم نمی‌کردند و دست از آزارم برنمی‌داشتند‪ .‬حاجی میر ابوالحسن‬
و از چند راه فشار می دیدم. زیرا ملايان رهایم نمی کردند و دست از آزارم برنمی داشتند. حاجی میر ابوالحسن
‫انگجی ـ آن ملای نامردی که زمانی خود را بجلو مشروطه خواهان انداخته در سایه پشتیبانی‌‬
انگجی - آن ملای نامردی که زمانی خود را بجلو مشروطه خواهان انداخته در سایه پشتیبانی
‫آنان جا برای خود در توده باز کرده بود و سپس در پیشآمد جنگ روس‪ ،‬نامردی دریغ نگفته و‬
آنان جا برای خود در توده باز کرده بود و سپس در پیشامد جنگ روس، نامردی دریغ نگفته و
‫بجلو اوباش افتاده انجمن را به تاراج داده بود ـ چون دلبستگی های مرا به مشروطه شنیده بود‬
بجلو اوباش افتاده انجمن را به تاراج داده بود . چون دلبستگی های مرا به مشروطه شنیده بود
‫»تکفیرم« می‌کرد‪ .‬آن ملای هکماواری که گفتم داماد حاجی میرمحسن آقا و دشمن ویژه من‬
تکفیرم می کرد. آن ملای هکماواری که گفتم داماد حاجی میرمحسن آقا و دشمن ویژه من
می بود، پیاپی مردم دژخوی<ref> دژخوی = دارای خوی‌های بد و ناتراشیده (ویراینده)</ref> هکماوار و قرا ملک را به من می آغالانيد<ref> آغالانبدن= شورانیدن، تحریک کردن (ویراینده)</ref>. عینک به چشم زدن و
‫می‌بود‪ ،‬پیاپی مردم ْدژخو ِ‬
جوراب بافت ماشین پوشیدن و عمامه کوچک بسر گزاردن و ریش فرو نهشتن<ref> هشتن؛ هلیدن= گذاشتن، رها کردن، نهشتن= نگذاشتن (ویراینده)</ref> من، و به دبستان
‫ی‪ ۱‬‌هکماوار و ﹶقرا ملک را به من می‌آغالانید‪ .۲‬عینک به چشم زدن و‬
‫ت ماشین پوشیدن و عمامه کوچک بسر گزاردن و ریش فرو ﹶن ِهشتن‪ ۳‬من‪ ،‬و به دبستان‬
‫ب باف ِ‬
‫جورا ِ‬
‫‪ -۱‬دْژخوی = دارای خوی های بد و ناتراشیده‬

‫)ویراینده(‬

‫‪ -۲‬آغالانیدن = شورانیدن ‪ ،‬تحریک کردن‬

‫)ویراینده(‬

‫‪ -۳‬‌هِشتن ؛ هِلیدن = گذاشتن ‪ ،‬رها کردن‬

‫ﹶنهِشتن = نگذاشتن‬

‫)ویراینده(‬