صحیفه سجادیه: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
ترجمه قبل مربوط به آقای غرویان بود و از لحاظ قوانین حق تکثیر مشکل داشت. لذا ترجمهی آقای قمشهای به جای آن قرار گرفت. |
||
خط ۱:
{{سرصفحه۲
| عنوان = صحیفه سجادیه
| مؤلف =
| قسمت =
| مترجم = مهدی محییالدین الهی قمشهای
| قبلی =
| بعدی =
| یادداشت = کتاب '''صحیفه سجادیه'''، مجموعهای از [[دعا (اسلام)|دعاها]] و مناجات امام چهارم شیعیان، زین العابدین [[علی بن الحسین]] است.<ref>{{یادکرد وب |نشانی=http://tahoor.com/page.php?pid=9312 |عنوان=کتاب صحیفه سجادیه |تاریخ بازدید=۱۵ دی ۱۳۸۶ |نویسنده= |ناشر=کتابخانه طهور |زبان=}}</ref>
این کتاب به «انجیل اهل بیت» و «زبور آل محمد» و «اخت القرآن» معروف است.<ref>معالم العلماء، ص ۱۳۵.
</ref><ref>{{یادکرد وب |نشانی=http://www.andisheqom.com/Files/sahife.php?idVeiw=1987&&level=4&subid=1987 |عنوان=آشنایی اجمالی با صحیفة سجادیه |تاریخ بازدید=۱۵ دی ۱۳۸۶ |نویسنده=حسن منتظری |ناشر=اندیشه قم |زبان=}}</ref>. هر چند صحیفهی سجادیه در موضوع دعا و نیایش است، ولی شامل بسیاری از حقایق علوم و معارف اسلامی و عرفانی، و قوانین و احکام شرعی و مسائل حساس سیاسی و اجتماعی و تربیتی و اخلاقی است که در شکل و قالب دعا به آنها اشاره شدهاست.<ref>{{یادکرد وب |نشانی=http://tahoor.com/page.php?pid=9312 |عنوان=کتاب صحیفه سجادیه |تاریخ بازدید=۱۵ دی ۱۳۸۶ |نویسنده= |ناشر=کتابخانه طهور |زبان=}}</ref>
این ترجمه از وبسایت [http://www.emamsajjad.com www.emamsajjad.com] آورده شده است.
{{ویکیپدیا}}
{{ویکیگفتاورد}}
}}
== اسناد صحیفه ==
حدیث کرد ما را سید بزرگوار نجمالدین (گوینده «حدثنا») در اول سند نجمالدین بهاءالشرف کیست؟ بنابر قول حکیم متأهله و فقیه بارع محقق میرداماد قدس سره القدوسی گوینده عمیدالدین هبةالله ابن حامد ابن احمد ابن ایوب ابن علی بن ایوب است و سید بزرگوار و حکیم متأهله میر سید علی خان قدس سره در شرح صحیفه خود این قوم را صحیح دانسته است از شیخ بهاءالدین قدس سره نقل فرموده گوینده حدثنا در این طریق علی ابن سکون است که از علمای بزرگ و موثق امامیه رضوان الله علیهم است و این بزرگواران و سایر حکماء و علمای بزرگ امامیه گویند صدور صحیفه سجادیه از امام سجاد بروایات مستفیضه بلکه قریب بتواتر است هیچ شک و تردیدی در این که کلام امام است نتوان کرد.) که لقبش بهاءالشرف است و کنیه اش ابوالحسن و نام شریفش محمد فرزند حسن ابن احمد ابن علی ابن محمد ابن عمر ابن یحیی علوی حسینی او گفت روایت کرد ما را شیخ سعید که کنیه اش ابوعبدالله و نامش محمد فرزند احمد ابن شهریار خزینه دار قبر مطهر آستان قدس و روضه منور مولانا ابوالائمة الکرام امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه الصلوة و السلام (و او داماد شیخ الطایفه صدوق علیه الرحمة است) در شهر ربیع الاول سال پانصد و شانزدهم هجرت که ابومنصور محمد ابن احمد ابن عبدالعزیز عکبری معدل رحمة الله علیه صحیفه را بر شیخ صدوق عرضه می داشت و قرائت می کرد هنگام قرائت من حاضر بودم و استماع قرائت صحیفه می کردم و او از ابوالفضل محمد ابن عبدالله ابن مطلب شیبانی روایت کرد و گفت حدیث کرد ما را سید شریف ابوعبدالله جعفرابن محمد ابن جعفر ابن حسن ابن جعفر ابن حسن ابن حسن المجتبی ابن امیرالمومنین ابوالائمة الهدی ولی الله اعظم سیدنا و مولانا علی ابن ابیطالب علیه السلام و او گفت حدیث کرد ما را عبدالله ابن عمر ابن خطاب زیت فروش در سال 265 و او گفت حدیث کرد دائی من علی ابن نعمان اعلم و او گفت حدیث کرد مرا عمیر ابن متوکل ثقفی بلخی از پدر خود متوکل ابن هرون و او حدیث کرد که پدرم متوکل گفت من یحیی ابن زید ابن علی ابن الحسین را هنگامی که به قصد خروج بر علیه بنی امیه عزم خراسان داشت ملاقات کردم از من پرسید متوکل از کجا می آیی عرض کردم از سفر حج می آیم آنگاه از خویشان و عموزادگانش در مدینه حال پرسید و بالخصوص در پرسش از حال حضرت امام صادق ابن محمد صلوات الله علیهما بسیار مبالغه کرد من یحیی را از حالات همه پاسخ دادم و گفتم حضرت صادق و تمام بنی اعمام از فاجعه شهادت پدرت زید ابن علی علیه السلام حزین و غمگین بودند آنگاه یحیی فرمود عموی من محمد ابن علی الباقر علیه السلام پدرم را از خروج بر علیه بنی امیه منع کرد و او را از عاقبت این خروج و بیرون شدن از مدینه (که شهادت و شدائد در پی اوست) آگاه ساخت آنگاه یحیی پرسید از من که پسرعمویم حضرت جعفر ابن محمد (امام صادق) را ملاقات کردی؟
گفتم آری به دیدار حضرتش نائل شدم گفت آیا درباره قیام من (و عاقبت کارم) ازو چیزی شنیدی؟
گفتم چرا سخنی شنیده ام باز گفت چه شنیده ای با من بگو گفتم فدایت شوم دوست ندارم درباره قیام شما آنچه از آن حضرت شنیده ام به شما بازگویم فرمود مرا از مرگ می ترسانی! تبسمی کرد (یعنی من از مرگ نمی ترسم) بیار آنچه شنیده ای با او گفتم که امام چنین فرمود که تو هم مانند پدرت زید به دست بنی امیه شهید می شوی و بر سر دار می روی (چون این سخن شنید) رنگ رخسارش متغیر شد و این آیه مبارکه را (یمحوالله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب) تلاوت کرد آنگاه فرمود ای متوکل خدای متعال امر خلافت و حفاظت دین اسلام را به ما مؤید خواهد فرمود و خدا علم و شمشیر هر دو به ما عطا کرده و پسرعموهای ما (حضرت باقر ع و حضرت صادق (ع) به علم تنها اختصاص یافتند آنگاه من گفتم فدایت گردم آنچه از مردم مشاهده می کنم مردم (و جامعه شیعه) به امامت و پیشوائی پسرعمویت حضرت صادق مایل ترند از شما و پدرت یحیی فرمود البته بدین سبب است که عمویم محمد ابن علی و فرزندش جعفر ابن محمد علیهماالسلام مردم را به زندگانی دعوت می کنند ما مردم را به موت (و جنگ با دشمن) دعوت می کنیم (لذا توجه و میل مردم به او بیش از ماهاست) من عرض کردم ای فرزند پیغمبر خدا آیا آنها عالم ترند (به حقایق امور) یا شما؟ او در پاسخ مدتی به حال تفکر سر بزیر افکند آنگاه سر بلند کرد و فرمود همه ما دارای علمیم جز آنکه آنها (یعنی باقر و صادق ع) همه آنچه ما می دانیم می دانند و ما کل آنچه آنها می دانند نمی دانیم آنگاه یحیی گفت چیزی از کلمات و علوم پسرعمویم نوشته ای؟ (و همراه داری که بر من بخوانی؟) گفتم آری گفت به من ارائه ده (من یادداشتهائی از گفتار دربارش که از رؤس علوم و حکمتهای الهی بود نوشته و همراه داشتم) بدر آوردم و هم از برای او دعائی که به املاء امام صادق علیه السلام با خود داشتم بر او عرضه نمودم و گفتم که آن بزرگوار حدیث کرد مرا که این دعا را پدر بزرگوار من حضرت باقر ع بر من املاء کرد و فرمود این دعائی از صحیفه کامله پدرم امام سجاد علی ابن الحسین علیه السلام است یحیی گرفت و از اول تا آخرین دعا را مطالعه فرمود و گفت به من اجازه می دهی که از این دعا نسخه بردارم عرض کردم ای فرزند رسول خدا این نعمت که از خود شما خاندان رسالت است محتاج به اجازه است؟ آنگاه فرمود هان ای متوکل اینک برای تو کتابی کامل و صحیفه ای تمام بیرون آرم که آن صحیفه را پدر بزرگوارم از پدرش حفظ کرده و به من سپرده و سفارش اکید فرموده که از غیر اهلش محفوظ دارم و منع کنم (که به دست نااهل نیفتد) عمیر گفت پدرم متوکل گفت آن صحیفه را که حضرت یحیی به دست من داد (از فرط خوشحالی) برخاستم سر مبارکش را بوسیدم و عرض کردم بخدا قسم ای فرزند رسول الله من دین و ایمانم بخدا با محبت شما و طاعت شما خاندان رسالت مقرون است و امیدوارم که خدا به دوستی شما مرا در دنیا و آخرت سعادتمند گرداند آنگاه یحیی صحیفه مرا به دست غلامی که با او بود داد فرمود این دعا را با خطی خوانا و خوش بنویس و به من باز ده تا شاید آن را حفظ کنم که من همین دعا را از پسرعمویم جعفر ابن محمد که خدایش محفوظ دارد درخواست کردم و او منع کرد متوکل می گوید چون این کلام را از یحیی شنیدم (که امام او را از این دعا منع کرده) من پشیمان شدم که چرا دعا را به او دادم و نمی دانستم چه کنم ولیکن حضرت ابوعبدالله جعفر ابن محمد علیه السلام مرا نفرموده بود که من دعا را به هیچ کس ندهم (و بدین امر خاطرم را تسلی دادم که من خلافی نکرده ام) سپس حضرت یحیی صندوقچه ای را که قفل و مهر و موم بود بیرون آورد به مهرش نظر کرد و بوسید و گریه کرد و مهر را شکست و قفل را گشود سپس صحیفه را بیرون آورد و گشود و بر دیده نهاد و بر صورت مبارک کشید و فرمود ای متوکل به خدا اگر نبود سخنی که تو از پسر عممم راجع به شهادت و بدار زدن من ذکر کردی البته من این صحیفه مکرمه را به دست تو نمی دادم و ضنت می ورزیدم ولیکن من (بطور یقین) می دانم که آنچه او فرموده حق است و (این علوم را) از پدران بزرگش اخذ کرده (و قضیه حتمی است) و بزودی واقع خواهد شد لذا ترسیدم که پس از شهادتم این علم (و حکمتها که در این صحیفه مبارکه است) به دست بنی امیه افتد و از دسترس مردم پنهان دارند و در گنجینه های خود برای خویش ذخیره کنند پس تو ای متوکل این صحیفه را از من برسم امانت بگیر و از آنکه نزدم بماند و به دست بنی امیه افتد نگهداری کن و منتظر باش تا آنگاه که کار من با بنی امیه آنچه قضای الهی و مشیت خداست پایان یافت این امانت من نزد تو محفوظ باشد تا آن را به دست پسرعموهایم محمد و ابراهیم دو فرزند عبدالله ابن حسن ابن حسن ابن علی امیرالمؤمنین علیهماالسلام سپاری که البته آنها بعد از من به این امر (جهاد با بنی امیه) قیام خواهند کرد متوکل گوید من آن صحیفه را از یحیی گرفتم و پس از آنکه او رحمه الله شهید شد به مدینه رفته و خدمت حضرت اباعبدالله رسیدم و حکایت یحیی را بر او عرضه داشتم حضرت گریه کرد و سخت محزون گشت و گفت خدا رحمت کند پسرعمویم را و با پدران و اجدادش ملحق کند به خدا ای متوکل این دعا را که من از او منع کردم سببی نداشت جز همین که او بر صحیفه ی پدرش ترسید (می ترسیدم دعا را به یحیی بدهم و پس از شهادتش به دست بنی امیه افتد اگر این مانع نبود البته دعا را به او می دادم) صحیفه ی یحیی اکنون کجاست؟ عرض کردم این است و تقدیم حضور مبارک نمودم امام صحیفه را گشود و فرمود به خدا همین خط عمویم زید است و دعای جدم علی ابن الحسین علیهماالسلام آنگاه به پسرش اسماعیل فرمود برخیز و آن کتاب دعائی که تو را سفارش به حفظ و نگهبانی آن کردم بیاور اسماعیل برخاست و صحیفه ای آورد که گوئی همان صحیفه ایست که یحیی ابن زید به من داده امام علیه السلام صحیفه را گفت و بوسید بر دو دیده نهاد و فرمود (ای متوکل) این صحیفه خط پدرم (حضرت باقرالعلوم) و املاء و انشاء جد بزرگوارم (امام سجاد) علیه السلام است گفتم اگر رأی مبارک باشد من این صحیفه شما را با صحیفه زید و یحیی مقابله کنم حضرت اجازه داد و فرمود البته من تو را بر این کار شایسته دانستم آنگاه من در مقابله آن دو صحیفه با دقت نظر کردم و هر دو را بکلی (و از هر جهت) مطابق یافتم که حتی یک حرف هم این دو صحیفه اختلاف نداشت سپس از امام علیه السلام اجازه خواستم که صحیفه یحیی را طبق امر به دو پسر عبدالله حسن تأدیه کنم امام فرمود (ان الله یأمرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها) آری صحیفه را به دو فرزند عبدالله حسن برسان من برای دیدار آنها برخاستم بروم امام فرمود اینجا باش و قاصد فرستاد تا محمد و ابراهیم حضور امام (ع) بیایند آنها هم طولی نکشید که خدمت امام رسیدند حضرت صادق روی به آن دو پسرعم کرد و فرمود این صحیفه میراث پسرعم شما یحیی ابن زید است که از پدرش زید به او رسیده و او به جای برادرانش شما را مخصوصا به حفظ این صحیفه شریفه برگزیده ما هم برای حفظ آن با شما شرطی داریم عرض کردند بفرما شرط چیست خدا رحمتش را به تو عطا کند امام فرمود آن شرط آن است که این صحیفه را از شهر مدینه بیرون نبرید عرض کردند برای چه؟
حضرت فرمود پسرعموی شما که این صحیفه را (در حیواة خود توسط متوکل) نزد شما فرستاد برای این بود که می ترسید این صحیفه (گنجینه علم و گوهر معرفت الهی) به دست بنی امیه افتد من هم از این جهت بر شما می ترسم محمد و ابراهیم عرض کردند یحیی هنگامیکه یقین کرد به شهادتش از آن ترسید حضرت اباعبدالله علیه السلام فرمود شما هم ایمن از آن نباشید به خدا سوگند که می دانم (و بطور حتم و یقین به شما می گویم) که شما هم هر دو بر علیه بنی امیه خروج خواهید کرد و بزودی مانند یحیی کشته خواهید شد این سخن را که از امام علیه السلام شنیدند یک مرتبه برخاستند و گفتند (لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم) وقتی که محمد و ابراهیم بیرون رفتند متوکل می گوید حضرت اباعبدالله علیه السلام به من فرمود ای متوکل یحیی به تو چه گفت؟ گفتم گفت پسرعمویم حضرت محمد باقر (ع) و فرزندش حضرت صادق مردم را به زندگانی دعوت می کنند و ما مردم را دعوت به مرگ (و قیام بر علیه بنی امیه) می کنیم فرمود آیا این سخن را به تو گفت یحیی؟ عرض کردم آری خدا امور شما را اصلاح کند بلی چنین گفت سپس حضرت فرمود خدا رحمت کند پسرعمم یحیی را ای متوکل حدیث کرد مرا پدر بزرگوارم از جدم از حضرت امیرالمؤمنین که روزی پیغمبر را بر بالای منبر خواب مختصری در ربود در آن خواب دید که مردمی مانند میمون بر منبر او بالا رفته و پائین می جهند و مردم را بقهقرا به سمت کفر و شرک دعوت می کنند رسول اکرم از خواب بیدار شده و راست بر منبر نشست و آثار حزن و اندوه بر چهره مبارکش پدیدار شد در آن حال جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و این آیه را آورد:
(و ما جعلنا الرؤیا اللتی اریناک الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فی القرآن و نخوفهم فما یزیدهم الا طغیانا کبیرا)
حضرت پیغمبر (ص) آگاه شد که در این آیه شجره ی ملعونه شجره ی خبیثه بنی امیه است که بوزینه وار بر منبر نبوت آن بزرگوار می جهند و فرود می آیند) فرمود ای جبرئیل در دوران من و در زمان حیواة من این قصه خواهد شد جبرئیل امین عرض کرد نه یا رسول الله از زمان هجرتت تا ده سال آرام و به صلاح آسیای اسلام همی می گردد و بعد از این ده سال باز تا سی سال این آسیا در گردش است تا آنگاه که سال هجرت به سی و پنج رسید (و دوران سه خلیفه گذشت) اول سی و پنج باز پنج سال گردش آرام و به صلاح می کند (که آن دوران خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است) از آن به بعد گردش این آسیا بضلالت و گمراهی است و بر این قطب می گردد و ملک و شاهی فرعون عالم (معویه و یزید و و و) خواهد گردید و خدا در سوره ی مبارکه (انا انزلناه فی لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر) پیغمبر را خبر داده و به این موضوع اشاره فرموده که هزار ماه البته حکومت و سلطنت بنی امیه خواهد بود که در آن لیله ی قدر نیست (یعنی تجلی نور خدا و اشراق انوار هدی وجود ندارد) در آن هزار ماه اگر کوههای عالم (و قوی ترین قدرت بشر) با آنها به مقاومت برخیزد مغلوب آنان شود تا وقتی که خدای متعال به زوال آنها فرمان دهد امام صادق فرمود و در این هزار ماه حکومت بنی امیه شعارشان دشمنی با اهل بیت پیغمبر و بغض و کینه آل علی و دوستان و شیعیان آنهاست و در این آیه ی شریفه (الم تر الی اللذین بدلوا نعمت الله کفرا و احلوا قومهم دار البوار جهنم یصلونها و بئس القرار) به همین ظلم و طغیان بنی امیه اشاره فرموده زیرا نعمت الله وجود اقدس پیغمبر (ص) و اهل بیت اوست که دوستی و محبت آنها ایمان است و مؤمن مستحق بهشت شود و دشمنی و کینه ی آنها نفاق و کفر است و مستوجب آتش دوزخ گردد و این مطلب سریست که پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین و اهل بیتش سپرد و آنگاه حضرت صادق آل محمد فرمود تا ظهور امام قائم غائب حجة ابن الحسن العسکری وقتش فرانرسد خروج نکرده و نخواهد کرد احدی از ما برای دفع ظلم و جور آنها و اقامه حق جز آنکه به بلای قتل و شهادت مبتلا شود و هرکه قیام کند جز آنکه بر غم و اندوه ما و شیعیان ما بیفزاید کاری از پیش نبرد آنگاه متوکل ابن هرون گفت حضرت امام صادق علیه السلام پس از این سخنان صحیفه جدش را بر من املاء فرمود و آن دعاها هفتاد و پنج باب بود من شصت و چند از آن را حفظ کردم و یازده بابش از خاطرم برفت (حدیث متوکل ابن هرون بطریق دیگر) حدیث کرد مرا ابوالمفضل از محمد ابن حسن ابن روزبه ابوبکر مدائنی کاتب ساکن رحبه در خانه خود و گفت حدیث کرد مرا محمد بن احمد بن مسلم مطهری و او گفت حدیث کرد مرا پدرم از عمیر پسر متوکل ابن هرون بلخی از پدرش که پدرم متوکل گفت من یحیی ابن زید ابن علی السجاد علیه السلام را ملاقات کردم و همین حدیث را به تمامه تا خواب حضرت پیغمبر (ص) در منبر که امام صادق از امام باقر و پدران گرامیش صلوات الله علیهم اجمعین بیان فرمود ذکر کرد و در این روایت مطهری ابواب صحیفه نیز بدین طریق مذکور است.
== براى رفع هم و غم ==
امام سجاد (ع) هنگام هجوم هم و غم به اين دعا با خدا راز و نياز مىكرد:
̶ اى خدائى كه دل تنگ پر غم و اندوه بندگان را گشايش عطا مى كنى و حزن و غمها را از دلها برطرف مى سازى اى خدائى كه رحمت رحمانى عام تو تمام خلق دنيا و آخرت را شامل است و رحمت خاص رحيميت هم جميع خلق دنيا و عقبا را اصل است.
̶ بر محمد و آل پاكش درود فرست و بر من هم كه دلم از هموم و اندوه روزگار به تنگ آمده گشايشى بخش و غم و حزنم را برطرف ساز.
̶ اى ذات يگانه ى يكتا اى غنى بالذات و غنا بخشنده ى خلق اى آنكه نه تو را فرزنديست و نه خود فرزند كسى و نه هيچ كس (در عالم وجود) كفو و مثل و مانند تست مرا هم (به فضل و كرم از هر خطا و عصيان) محفوظ دار و از هر زشتى و ناپاكى پاك و منزه گردان و هر بليه و رنج و گرفتارى را از من برطرف فرما (و در دعا اينجا كه رسى) آيه الكرسى را تا هم فيها خالدون بخوان و سه سوره ى قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس و قل هو الله احد قرائت كن آنگاه بگو
̶ اى خداى من من از حضرتت بمانند آن كس مسئلت مى كنم كه در حال شدت و فقر و فاقه و ضعف و ناتوانى است و گناهانش بسيار است به مانند. آن كس كه براى فقر و درمانده گيش جز تو فريادرسى ندارد و بر ضعف و ناتوانيش جز حضرتت قوت بخشى (و يار و مددكارى) ندارد مانند كسى كه بر گناهش غير تو آمرزنده (و عفو و بخشش كننده) اى ندارد اى خداى صاحب شان و جلال و بزرگوارى از تو درخواست مى كنم كه مرا به عملى وادارى كه هر كس آن عمل به جاى آرد محبوب تو گردد و مرا يقينى عطا كنى كه يقين حقيقى است و به آن درجه يقين هر كس رسد در اجراى فرمان (و نفاذ امر) حضرتت بسى از آن نور يقين سود برد و بهره كامل يابد
̶ پروردگارا بر محمد و آل پاكش درود فرست و مرا به راستى (و ايمان صادق واقعى) قبض روح فرما (كه چون از اين جهان به جهان ديگر رفتم ايمان حقيقى آنجا به كار آيد نه ايمان ريائى و صورت سازى و زبانبازى بى حقيقت) و از نيازهاى عالم دنياى فانى بى نيازم ساز و به آنچه نزد تست (از نعم بى حد در عالم ابد) و به شوق لقاى حضرتت مرا راغب و مايل گردان (تا در آنجا به شهود حسن اتم اعظمت كه مقصود اصلى و سعادت كلى و غايت آمال عارفان است نائل شوم) و مقام حقيقت توكل بر حضرتت را به من عطا فرما و قلبم را به نور يقين (كه ظلمت شك و ريب و وساوس نفسانى را از دل دور مى سازد) اصلاح فرما
̶ (و اى خدا) از تو درخواست مى كنم كه (به لطف و كرم) نامه ى اعمالم را (كه هر كار خير و شر من در گذشته ى عمر در آن رقم شده) مسئلت مى كنم كه خيرات آن را به من جزاء خير عطا كنى و از شرور آن مرا در پناه خود محفوظ دارى (و مجازات نفرمائى) اى خدا از تو درخواست مى كنم كه مقام خوف و خداترسى عابدانت را به من عطا كنى و عبادت اهل خضوع و خشوع به درگاه حضرتت را كرم فرمائى و مقام يقين آنانكه توكل و اعتمادشان كاملا به تو است مرحمت فرمائى و توكل تام مومنان بر حضرتت مرا نصيب گردانى
̶ اى خداى من شوق و رغبت مرا به مانند شوق و رغبت اولياء و دوستانت قرار ده و خوف و خدا ترسى را هم به مانند دوستان خود بر من مقرر ساز (كه اولياء حق و محبان خدا شوق و رغبتشان به خدا و لقاى حق و شهود جمال مطلق است و ترس و خوفشان از فراق و بعد از معشوق حقيقى است نه آنكه چون عامه ى خلق شوقشان به بهشت و نعمت خدا و ترسشان از شرار دوزخ باشد عاشقان حق و عارفان حقيقى از خدا جز خدا نمى خواهند و از چيزى جز بعد و فراق حق نمى ترسند) رزقنا الله تعالى مقامهم و حبهم.
̶ و (اى خدا) مرا در طريق رضا و خشنودى خود به عملى مشغول بدار كه با انجام آن عمل من هيچ امرى از دين تو را به واسطه ترس از مخلوقت ترك نكنم
̶ پروردگارا اين است حاجت من تو شوق و رغبتم را در آن شديد گردان و عذرم را در آن حاجت پديدار گردان و بر تقاضاى اين حاجت حجت و دليلم را به من تعليم فرما و در انجام آن بدنم را صحت و عافيت عطا فرما
̶ اى خداى من هر كه شب را صبح كند (و صبح را شب) و اعتماد و وثوقش يا رجاء و اميدواريش به غير تست من شب را صبح مى كنم در حالى كه تنها وثوق و اعتمادم و رجاء و اميدم در كليه امور به حضرت (ذات كريم) تست (و چشم اميد به احدى غير تو ندارم) تو هم (اى خدا كرم كن) و در كليه ى امورم به بهترين عاقبت و حسن خاتمت حكم فرما و مرا اى پروردگار از فتنه هاى گمراه كننده (روزگار غدار) به لطف و رحمتت نجات بخش اى مهربانترين مهربانان عالم
̶ درود و رحمت ايزد بر سيد ما محمد مصطفى كه رسول خدا و برگزيده اوست و بر آل پاك او باد.
سطر ۱٬۶۲۶ ⟵ ۵۵:
[[ar:الصحيفة السجادية]]
|