برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۸۱: تفاوت میان نسخه‌ها

Nightdevil (بحث | مشارکت‌ها)
←‏نمونه‌خوانی‌نشده: صفحه‌ای تازه حاوی «خواب دیدم در اطاق خود نشستهام ، خطابی بمن رسید که دعوت کن، خواب منحمل نشدم، ب...» ایجاد کرد
 
Nightdevil (بحث | مشارکت‌ها)
وضعیت برگوضعیت برگ
-
نمونه‌خوانی‌نشده
+
مشکل‌دار
سرایند (در تراگنجانی نخواهد آمد):سرایند (در تراگنجانی نخواهد آمد):
خط ۱: خط ۱:
{{سصم|||}}
{{سصم|'''خاطرات و خطرات'''||'''۶۷'''}}
متن برگ (در تراگنجانی خواهد آمد):متن برگ (در تراگنجانی خواهد آمد):
خط ۱: خط ۱:
<span style="float:right;margin:0.7em 0em 0.7em 0.7em;width:11em;text-align: center">'''خواب'''</span>
خواب دیدم در اطاق خود نشستهام ، خطابی بمن رسید که دعوت کن، خواب منحمل نشدم، بار دیگر همان خطاب را شنیدم ، متأمل شدم، گفتم بختم
نبوت معتقدم چه دعوت کنم. کرت سوم کتابی ساخته و پرداخته پیش من گذارده شد که به این کتاب دعوت باید کرد و خالی از عنابی نبود، جای انکار نماند .
خواب دیدم در اطاق خود نشسته‌ام، خطابی بمن رسید که دعوت کن، متحمل نشدم، بار دیگر همان خطاب را شنیدم، متأمل شدم، گفتم بختم نبوت معتقدم چه دعوت کنم. کرت سوم کتابی ساخته و پرداخته پیش من گذارده‌شد که به این کتاب دعوت باید کرد و خالی از عتابی نبود، جای انکار نماند.

خبرکردم علماء در مسجد شاه جمع شدند . روی سکوی پشت درب بزرگ و من به وضعیت مسجد شاه آشنا نبودم. امام جمعه تهران سید عبدالله بهبهانی را میشناختم، دیگران را نمیشناختم بعدها آشنائی پیدا کردم یکی از آنها شبیه شیخ فضل الله بود و یکی شیخ عبدالنبی . کتاب در دستم است بالای منبر پشت بدرب مسجد رفتم و خواب را بیان کردم و گفتم بدانید که من مسلمانم ومعتقد
ختم نبوت ، لكن حال این است ؛ یکی گفت : (گويا آنکه شبیه شیخ فضل الله بود که ما در نبوت یوسف اشکالی داریم ، جواب گفتم ؛ چه گغنم بخاطر ندارم وخواب را در آن وقت ننوشتم ، دع.ون من پذیرفته شد. از مسجد بدارالفنون آمدم. این طایفه از من پرواز خواستند پرواز کرده ایمان آوردند به خانه آمدم حالی در خود دیدم که بیان ندارد ، حجاب پیش چشم من نیست عيال من از در در آمد و بچهها شريك د رودو یا . باو گفتم حرام در مال من نیست چون تو و بچهها شريك هستید (و در آنوقت اولاد نداشتم دختری که بود فوت کرده بود) آنچه هست مال شما است ، اگر در راه خدا بدهید بهتر است، نگاه دارید مختارید، مرا گلیمی و کاسه و کوزه کافی است . از خواب بیدار شدم و از اینکه مال حرام درمال من نیست شکر کردم. امیدوارم امروز همچنان باشد ، کتاب افکار امم را که نوشتم بخاطرم آمد که شاید این آن کتاب باشد . این خواب ثمری که در زندگی من داشت قوت قلب بود . در موارد عدیده که بخطر افتادم وخبر اراده قتل بمن میدادند ، میگفتم غلط میکنند هنوز مأموریت خودم را در مسجد شاه انجام ندادهام.
خبرکردم علماء در [[w:مسجد شاه (تهران)|مسجد شاه]] جمع شدند. روی سکوی پشت درب بزرگ و من به وضعیت مسجد شاه آشنا نبودم. امام جمعه تهران [[w:سید عبدالله بهبهانی|سید عبدالله بهبهانی]] را میشناختم، دیگران را نمیشناختم بعدها آشنائی پیدا کردم یکی از آنها شبیه [[w:شیخ فضل‌الله نوری|شیخ فضل‌الله]] بود و یکی [[w:شیخ عبدالنبی بحرانی|شیخ عبدالنبی]]. کتاب در دستم است بالای منبر پشت بدرب مسجد رفتم و خواب را بیان کردم و گفتم بدانید که من مسلمانم و معتقد بختم نبوت، لكن حال این است؛ یکی گفت: (گويا آنکه شبیه شیخ فضل الله بود) که ما در نبوت یوسف اشکالی داریم، جواب گفتم؛ چه گفتم بخاطر ندارم و خواب را در آن وقت ننوشتم، دعوت من پذیرفته شد. از مسجد بدارالفنون آمدم. این طایفه از من پرواز خواستند پرواز کرده ایمان آوردند به خانه آمدم حالی در خود دیدم که بیان ندارد، حجاب پیش چشم من نیست عيال من از در درآمد باو گفتم حرام در مال من نیست چون تو و و بچه‌ها شريك هستند(و در آنوقت اولاد نداشتم دختری که بود فوت کرده‌بود) آنچه هست مال شما است، اگر در راه خدا بدهید بهتر است، نگاه دارید مختارید، مرا گلیمی و کاسه و کوزه کافی است . از خواب بیدار شدم و از اینکه مال حرام در مال من نیست شکر کردم. امیدوارم امروز همچنان باشد، کتاب افکار امم را که نوشتم بخاطرم آمد که شاید این آن کتاب باشد. این خواب ثمری که در زندگی من داشت قوت قلب بود. در موارد عدیده که بخطر افتادم و خبر اراده قتل بمن میدادند، میگفتم غلط میکنند هنوز مأموریت خودم را در مسجد شاه انجام نداده‌ام.
دعوت جز تشویق به اخلاق نیست و من بفضل الهی همیشه خلق را براستی و درستی و نرك رذائل و کسب فضائل ، خدمت بنوع ، مردم دوستی ، عدالت و قناعت دعوت کردهام و بحمدالله و المنه پیرامون کجیها و بدیها نگشتهام، محبت رابدیده پذیرفتهام و کینه بدل نگرفتهام افکار امم را که نوشتهام همان کتاب است در هدایت خلق و همه جا به آیات قرآن متوسل شده ام.
دعوت جز تشویق به اخلاق نیست و من بفضل الهی همیشه خلق را براستی و درستی و ترک رذائل و کسب فضائل، خدمت بنوع، مردم‌دوستی، عدالت و قناعت دعوت کرده‌ام و بحمدالله و المنه پیرامون کجیها و بدیها نگشته‌ام، محبت رابدیده پذیرفته‌ام و کینه بدل نگرفته‌ام افکار امم را که نوشته‌ام همان کتاب است در هدایت خلق و همه جا به آیات قرآن متوسل شده‌ام.

از شیخ سیف الدین پرسیدم در نبوت یوسف چه اشکالی است؟ گفت حرمت یعقوب
از شیخ سیف الدین پرسیدم در نبوت یوسف چه اشکالی است؟ گفت حرمت یعقوب
اور نور
برلین و موازی اور دور
متر و کرین جی بی کیریر مبنی بر مزار پر دہ تر بیر را در مجلس
و در بازار). ومضمار بربر اور 15229 ممر مانده از دور دوہا اور باربرد
نه نوری مانند ایران در ایران و هم بر مزبور
: وتم نیلا ملا اور بزز رود و با
مبنای کالا ربر (وجود "
اکبر نورقود
پسایند (در تراگنجانی نخواهد آمد):پسایند (در تراگنجانی نخواهد آمد):
خط ۱: خط ۱:
{{خطکش}}{{پانویس-کوچک}}