برگه:سنگی بر گوری.pdf/۹۱: تفاوت میان نسخه‌ها

(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱۷ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۰۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۹۰ / سنگی بر گوری
 

پدر. و ممنون. می دانی که من هیچوقت از تو تشکر نکرده ام... اما حالا از ته قلب ممنونم. اگر تو خواهرمان را همينجا نخوابانده بودی... اما تا یادم نرفته. اینرا هم بدان که من سنگ قبر تو نیستم. یادت هست که می گفتی دنیا دار بده بستان است؟

و رفتیم. آن وسط قبرستان. زیر سایۀ هیچ درختی و در پناه هیچ تیر چراغی. قبری بی نام و نشان که نه. با سنگی کوچك. و عجب پاخورده و سابیده! دو سال دیگر حتی توهم نمی توانی خطش را بخوانی. ببینم مادر، قبرها راچند ساله پا می گیرند؟ سی ساله؟ پس چیزی نباید مانده باشد. بله. من دوازده ساله بودم که مرد. سر بند بی حجابی. پس موعدش هم گذشته با دارد می گذرد. بعد يك جسد دیگر و يك سنگ دیگر با اسمی و تاریخی دیگر. راستی او هم بچه نداشت. حتی شوهر نکرده بود. تنها همین سنگ قبر را داشت. یعنی دارد. دارد؟ بله دیگر، چرا، خاطره ای هم درذهن من و ده بیست تایی از بچه های آن دوره. که حالا هر کدام پدری هستند یا قاضی دادگاهی یا سرهنگی. خاطرۀ دیگری هم در دو سه تا از قصه هایی که من وقتی بچه بودم از او شنیده بودم و وقتی بچه تر شدم نوشتم. و آنوقت خود این عمقزي. با رو بنده اش و قد کوتاهش و چاقچور هایش. گالش روسیاش. هفته ای یک روز خانه ما بود. و روزهای دیگر خانۀ دیگر اقوام.